جنس پاخورده ی بازار خریدی ، به درک
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۰ ق.ظ
سعی کردم که بمانی و بریدی ، به درک ...
کارمان را به غم و رنج کشیدی ، به درک !
به جهنم که از این خانه فراری شده ای
عاشقت بودم و هرگز نشنیدی ، به درک
میوه کال غزل بودم و از بخت بدم
تو مرا هرگز از این شاخه نچیدی ، به درک
فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست !
جنس پاخورده ی بازار خریدی ، به درک
دانه پاشیدم و هر بار نشستم به کمین
سادگی کردی و از دام پریدی ، به درک
عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد
میکِشی از ته دل آه شدیدی ، به درک
نوشدارو شدی اما به گمانم قدری
دیر بالای سر کُشته رسیدی ، به درک ...!!!
۹۴/۰۴/۰۶