با رقــصِ خود آتش زده مهمانــی را
یک نفـــر دور کند ایـــن خودیِ جانی را
این دل ، این قاتلِ بالفطرهی پنهانی را
او کـــه با رقــصِ خود آتش زده مهمانــی را
کاش این سایهی افسردهی تنها ببرد،
دلِ آن دختـــر ِ افسونگر افغــانـــی را
سخت کوتاه کن این جمعهی طولانی را
بده آن خندهی چون قند ـ که میدانی ـ را
این طرف پرت کن آن چاقــوی زنجانی را
تو به پایان برسان سبکِ خراسانی را
کـــه بگیــــرم لقب ِ مولــــوی ِ ثانـــی را
چهـــرهی مشهدی و لهجــــهی تهرانــــی را!
خواندنت لذّتِ شبهای غــزلخوانــــی را
--صالح دروند