غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا
دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۰ ق.ظ
غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا
رمضان آمده و حال بکا نیست مرا
روزگاری به هوای همه کس بال زدم
پر پرواز به درگاه شما نیست مرا
معصیت عادت من گشته و حالم خوش نیست
لذتی در سحر نافله ها نیست مرا
من از این تیرگی باطن خود دلگیرم
روشنی بخش دل و دیده چرا نیست مرا
دست من خالی و هر بار تظاهر کردم
کوله باری به جز از کبر و ریا نیست مرا
چه کنم من که خدایا تو رهایم نکنی
بارالها به گمانم که بنا نیست مرا...
روزی ام کن سحری گوشه ی بین الحرمین
هوسی جز سفر کرببلا نیست مرا
۹۴/۰۴/۰۸