نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
: یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
بگذار که درها همگی بسته بمانند
: یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
بگذار که درها همگی بسته بمانند
‹نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند›
نه هر که قر به کمر داد بندری داند!!
تو از "دلار" من آیین دلبری آموز
که نرخ مرجع نازش "غضنفری" داند!!
مگو دلار چیست؟!، ارز رایج اینجاست
جوان و پیر چو "نرخ برابری" داند
«بیا، که سود کسی برد کاین تجارت کرد»
دلار و سکه بخر!، این که هر .... داند!!
اگر تجارت این کیمیا کنی، هش باش
که قاضی این عملت را "خلل گری" داند
«دلا!، معاش چنان کن که چون بلغزد پای»
چنان فِلِنگ ببندی که "خاوری" داند
هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟
من سالهاست گریه نکردم، شما چطور؟
من سالهاست عاشق چشمی نبوده ام
حالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور...
بگذشتم از غرورم و با چشم های خیس
ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطور...
وصفت کنم الهه ی پنهان میان شعر
شیطان بخوانمت؟ نه... فرشته؟ خدا چطور؟
این کوچه ها به غربتم اقرار می کنند
اینها که دیده اند به دیوارها چطور....
هی فکر می کنم که چه شد عاشقت شدم؟
هی فکر می کنم که چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟
: دلا فرزانگی کردن مهم است
خدارابندگی کردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلااین زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است وراهش بی خطر نیست
چوخواهی باصفاباشی وصادق
بجز راه خدا راهی دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است
دلی از خود نیازردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش رادیدن مهم است
خطاباشد زمردم عیب جویی
خطای خلق بخشیدن مهم است
دلا درد آشنا بودن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است.....!!!
: آسمون ما رِ خوابُندی ، شُل و اُو کِردی رومون
زیرٍ پات مارٍ چٍلٌوندی و شِنٌو کِردی رٌومون
اِنگو ِیِی کَنگ ِ هِیمه شُکوندیمون بُو قٌلبه سنگ
زیر دیگ مارِ چپوندی واَلو کِردی رومون
یی زمین سبزی بودیم کُنج دُنیوی ئی خدا
بز و میش هر چی که دُشتی ، وَک وِلُو کِردی رومون
روزگاری خوش و بِشکن بالُو بنداز بودیم
شادیامونه گرفتی ، روزه شُو کردی رومون
دوسه کش ما رِ بُلن کردی و کوفتی رو زمین
پوزِته بردی تو هم چیشاته خُو کِردی رومون
اولش ما رِ مریض کردی و بعدش حجومت
مثه زالو خونمون خوردی ، پُفُو کِردی رومون
کِردیمون اِنگو دُشَکچی ، پَت و پهن افتادی روش
نصفه شو هر چی دلت خواس مثه بچُو کردی رومون
ای میشه وِل کُ "قلندر "دیگه بختت همی بود
چِقَذِ هِی لُونده میدی ، ایطو ، اوطو کردی رومون
"بیژن سمندر"
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم
فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم
نگفتم، که روزی که گفتم بگویی :
کف دست خود را که من بو نکردم!
ضمیر مخاطب برایم تو بودی
به غیر از تو، من، قصدی از ''او ''نکردم
سرم با تو چرخید هر سو که رفتی
دلم را به غیر تو هم سو نکردم
به پیش حسودان تو اعتنایی
به یاوه سرایی بدگو نکردم
خودت را، خودت را... تو را دوست دارم
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم*
شوقِ دیدارِ تو را دارم که بیدارم هنوز ،
ماهِ من! هر شب تو را زیرِ نظر دارم هنوز...
زهره و بهرام و کیوان، شاهدم هستند که ،
خوشه ی پروین سرِ راه تو می کارم هنوز...
حلقه ی دورِ زحل را پیشکش خواهم نمود ،
تا به گوش تو بخواند، عاشق و یارم هنوز...
گاه، پشتِ ابرهای تیره ، پنهان می شوی ،
کاش می دیدی که مثلِ ابر، می بارم هنوز...
کج خیالان ، بینِ ما دیوارِ کج افراشتند ،
تا ثریا رفته اما ، رویِ دیوارم هنوز...
زخمی ام از نیشِ خنجرهای بدخواه و حسود ،
مثلِ تو، من نیز از این قوم بیزارم هنوز...
تا سحر چیزی نمانده، نازنینم خوش بتاب ،
من به مهتابِ دل انگیزت، گرفتارم هنوز...
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم .
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق
آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز
سیمرغ طلایی پرو بالی ست که – چون من –
از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز
پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست
پرواز به آنجا که سرود است و سرورست .
آنجا که ، سراپای تو ، در روشنی صبح
رویای شرابی ست که در جام بلور است .
آنجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب
از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است ،
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد ،
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است !
من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است .
راه دل خود را ، نتوانم که نپویم
هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم !
او ، روشنی و گرمی بازار وجود است .
در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست .
او یک سرآسوده به بالین ننهادست
من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست .
ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری
از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت
با دیده جان ، محو تماشای بهاریم .
ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم ،
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم ،
بگذار که – سرمست و غزل خوان – من و خورشید :
بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم .
: ﺩﺍﺧـﻞِ ﺳـﺠــــﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﯾـﮏ ﯾـﺎﺱ ﮐــﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﯿــﺎ
ﺭﻭ ﺑـﻪ ﺳـﻮﯼ ﻗﺒـﻠﻪ ﺍﻡ،ﺍﺣﺴـﺎﺱ ﮐـﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﯿـﺎ
ﺫﮐــﺮ ﺗـﺴـﺒﯿـﺤـﻢ ﺷﺪﻩ ﯾـﺎ ﺁﻝ ﻃـــﻪ ﺍﻟـﻌــــﺠــﻞ
یاﺃﻧـﯿﺲ ﻭ ﻣـﻮﻧـﺲ ﺍﯾـﻦ ﺑﯽ ﮐـﺴـﯿﻬـﺎ ﺍﻟـﻌــﺠـﻞ
اﺯ ﻓــﺮﺍﻕ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺕ ﺳــﻮﺯِ ﺗـﺮﻧــﻢ ﺗــﺎﺑـﻪ ﮐـﯽ
ﺩﻟـﺨـﻮﺷﯽ ﻭ ﺑـﯿـﺨــﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﺗـﺒـﺴـﻢ ﺗـﺎ ﺑـﻪ ﮐﯽ
ﻻﯾـــﻖ ﻧــﺎﻡ ﺳـﺮﻭﺩ ﺍﻧــﺘــﻈـــﺎﺭﺕ ﻧـﯿـﺴــﺘـــﻢ
با ﻫﻤـﻪ ﺷـﺮﻣـﻨـﺪﮔﯽ ﺷـﺎﯾﺪﮐﻪ ﯾﺎﺭﺕ ﻧـﯿـﺴـﺘـﻢ
با ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺮﻣـﻨـــــﺪﮔﯽ ﺍﻣـﺎ ﺩﻋـﺎﯾـﺖ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻢ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷـﺐ ﻫـﺎﯼ ﺁﺩﯾــﻨــﻪ ﺻـﺪﺍﯾﺖ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻢ
ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣـﯿـﺪ ﮐـﻪ ﺩﺭ ﺧـﯿـﻞ ﺩﻋــﺎﯾـﺖ ﺟـﺎ ﺷـﻮﻡ
ﮐـﺎﺵ ﻣـﻦ ﻫــــﻢ ﺟــــــــﺰﺀ ﺧـﯿــــــﻠـﯽ ﻫـﺎ ﺷــﻮﻡ
ﺍﻟﻠــــﻬﻢ ﻋـﺠــﻞلـﻮﻟﯿـــﮏﺍﻟـﻔـــﺮﺝ
یکی از شخصیتهای مهم دخترش رو عروس میکنه، بعد توی کارت عروسیش مینویسه که :
بِاسْمه تعالی ؛
" خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد ،
شیرین کسی باش که فرهاد تو باشد " .
دوشیزه فلانی و آقای بهمانی به عقد هم در آمدند! بنا داشتیم جشن باشکوهی در نظر بگیریم و شما را هم دعوت کنیم ولی تصمیم گرفتیم بودجه جشن را بدهیم به چند آقا پسر و دختر خانم دیگری تا آنها هم ازدواج کنند ,
بنابراین جشنی نداریم. این کارت جهت اطلاع بود که بدانید ازدواج انجام شد ...
گر چه از دیدارتان محرومیم ولی امیدواریم این عمل خداپسندانه را بپسندید و تأیید کنید.
التماس تفکر!!!
آدمهای بزرگ قامتشان بلند تر نیست ؛
خانه شان بزرگ تر نیست؛
ثروتشان هم بیشتر نیست؛
آنها قلبی بزرگ و نگاهی مهربان دارند ...
شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل، یکدل شده با عشق، فقط می ترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد
زخمی کینه ی من! این تو و این سینه ی من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
فاضل_نظری
عشق بهتر است یا کشک،؟؟؟؟
من می گویم کشک،
چون کشک کلسیم دارد و از پوکی استخوان جلوگیری می کند
ولی عشق مغز را پوک می کند!!!
اگر کسی استدلال بهتری داره، بگه تا نظرم عوض بشه!!!
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم
عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من... دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم
جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم
میتوانی، میتوانم، میشود؛ نه! شک نکن
باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم
زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه...
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم
آخرش روزی بهار خندههامان میرسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم...
هَر دَم کِه زَنَم دَم زِ تُو ، دَردَم بِه سَر آید
دَردَم ؛ هَمِه دَر دَم رَوَد و خَندِه دَر آید
پَس دَم بِه دَم و دَر هَمِه دَم ، اَز تو زَنم دَم
تا آن دَمِ آخَر کِه دَم اَز سینِه بَر آید...
1. سعی می کنم تحت هر شرایطی با دیگران مهربان باشم.
شاد بودن را بیاموزیم
2. شکرگزاری را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
3. زندگی را بی هیچ افسوسی زندگی خواهم کرد.
4. اجازه نمی دهم چیزی به من تحمیل شود.
5. همیشه سعی می کنم ماجرا را از زاویه دیگری نیز بنگرم.
6. سعی می کنم خنده رو باشم.
7. به طور مداوم به اطرافیانم یادآوری می کنم که چقدر و چرا دوستشان دارم.
شاد بودن را بیاموزیم
8. هر روز به ظاهر خود توجه می کنم، ظاهر خوب داشتن به من حس خوبی می دهد.
9. ظاهرم را همانطور که هست می پسندم.
10. تفاوت هایی که با دیگران دارم را می پذیرم.
11. بخشش را فراموش نمی کنم زیرا من شایسته صلح و دوستی هستم.
12. خودم را با دیگران مقایسه نمی کنم.
13. صرفنظر از سختی مسیر، از هدفم دست نمی کشم.
14. در میان افرادی می مانم که بخوبی با من رفتار می کنند. کسی که مرا دوست داشته باشد، به من آسیب نمی رساند.
15. باور می کنم که هر چیزی شدنی است
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنیم!
غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنیم!
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنیم!
عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم!
ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا…
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنیم؟
کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی…
با همیم اما چرا احساس غربت می کنیم؟
من به این مصرع یقین دارم که روزی میرسد!
سوره ای از عشق را با هم قرائت می کنیم...!!!
توچه کردی که غزل مست نگاهت شده است
واژه دلداده ی چشمان ِ سیاهت شده است
توچه کردی که شب ِ شعر ِ اقاقی ها هم
سخت مجذوب ِ تماشای نگاهت شده است
از کجا آمده ای ای همه اعجاز ِ حضور
که دل و جان همه قربانی راهت شده است
هفت اقلیم ِ جهان نقطه ی پرگار ِ تو اند
بی سبب نیست سحر عاشق آهت شده است
قدسیان بر قدمت بوسه ی تکبیر زدند
عرش هم شیفته ی چهره ی ماهت شده است
شفق از پیچک ِ گیسوی تو گلباران شد
توچه کردی که غزل مست نگاهت شده است.....
قهوه خوشمزه است خوشمزگی اش به همان تلخ بودنش است
وقتى میخوریم تلخی اش را تحویل نمیگیریم اما می گوییم چسبید
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست
مثل قهوه می ماند تلخ است اما لذت بخش....
تلخی هایش را تحویل نگیر. بخند و بگو عجب طعمی!!!!
: یکی به جرم تفاوت تنهاست
و یکی به جرم تنهایی متفاوت
زندگی رقص واژگان است ... !
==========================
۹۴۴۴: رفتار تورا ؛ علوم سیاسی خواندم
قانون دلت شبی اساسی خواندم
یک هفته به کنکور ، عروست کردند
دیوانه شدم روانشناسی خواندم..
=========================
۹۴۴۴: باسرهمه رفتندبه پابوسی "بی سر"...
یک"بی سروپا"مانده به امید اشاره...
دلتنگ(کربلا)
======================
: گفتم ازعشق نشانی به من خسته بگو••
گفت جزعشق حسیـــــن هرچه ببینی بدَلیست••
گفتم آن قصه چشم سیه و تیر چه بود••
گفت یک نکته ز اسرارخــــــــــدای ازلیست••••••
نام زیبای حسیـــــن خود همه بیت الغزل است••
بی اباالفضل ولی ...هرغزلی بی غزلیست
==========================
شعری که "دوست" نشنوَدَش عاشقانه نیست...
عمری گرفته ایم فقط ؛؛ وقت "عشق" را.........
========================
نهمین وقت سحر خلوت ما با الله ..
یک سحر وعده ی ما صحن اباعبدالله..
====================
شد جمعه و روز نهم و یار نیامد ..
(از غصه دلم خون شد و دلدارنیامد)
یاد ِنهمِ ماهِ محرم بنویسید ..
(ای اهل حرم میر وعلمدارنیامد)
========================
: روزه دارم من و بر روز نهم حساسم
از سحر تا دم افطار به یاد عطش عباسم
========================
چه زیبا گفت فروغ فرخزاد..
دلت را بتکان...
اشتباهاتت وقتی افـتاد روی زمین...
بگذار همانجا بماند...
فقط از لابه لای اشتباه هایت،یک تجربه را بیرون بکش...
قاب کن ....و بزن به دیوار دلت..
اشتباه کردن اشتباه نیست......
در اشتباه ماندن اشتباه است...
این هم ازیک عمر مستی کردنم
سال ها شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی رابخور
چوب عمری باوفایی رابخور
ای دلم دیدی که ماتت کردورفت
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
من که گفتم ای دل بی بندو بار
عشق یعنی رنج،یعنی انتظار
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا
سرنوشت ماست پس انا الیه راجعون....
مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین
مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !
هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای
هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟
زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست
راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟
در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مشتابق توام با همه ی آسی و پاسی
با کوه گناهان و خطاها و معاصی
این بار چرا هول شدم، قافیه بد شد
دربست حرم... زیرگذر... بست طبرسی
آقا! حرم تو هتلی "هشت" ستاره ست
خوش حال و هوا، با برکت، شیک و اساسی
یک عمر امیدم به شما بوده و این در
آقا نکند روز قیامت نشناسی~~~
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا(ع)....
" ﻓﮑﺮ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺑﺪﻫﯿﺪ "
ﻭ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﺎﻻﺗﺮ
" ﻓﮑﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭙﺮﺩ "
ﺑﺮﺳﺪ ﺗﺎ ﺳﺮ ﮐﻮﻩ ﺗﺮﺩﯾﺪ
ﻭ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﻖ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ
ﮐﻔﺮ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﯾﮑﻨﺪ ....
" ﻓﮑﺮ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﺑﮑﺸﺪ "
ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﭖ ﻭ ﺗﻔﻨﮓ ، ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺟﻨﮓ
ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺩﺷﺖ ﻣﺤﺒﺖ ﮔﺮﺩﺩ ....
ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﻣﺰﺭﻉ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ....
" ﻓﮑﺮ ﺍﮔﺮ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﺪ "
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﮐﺎﻓﺮ ﻭ ﻧﻨﮓ ﻭ ﻧﺠﺲ ﻭ ﻣﺸﺮﮎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﭘﺎﮐﯿﻢ ﻭ ﺭﻫﺎ
ﻫﻤﻪ ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺗﻔﮑﺮ ﺩﺍﺭﯾﻢ _ ﺍﺳﻢ ﺁﻥ ﻫﺴﺖ خدا
*صائب تبریزی*
عمر زاهد همه طى شد
" به تمناى بهشت "
او ندانست که در
" ترک تمناست"
بهشت
این چه حرفیست که در
"عالم بالاست بهشت"
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت....
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
صائب تبریزی
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطههامون با دیگران داریم این است که:
نیمه میشنویم
یک چهارم میفهمیم
هیچی فکر نمیکنیم
و دوبرابر واکنش نشون می دهیم
: ته صف بودم؛به من آب نرسید.
بغل دستیم لیوان آب را داد دستم و گفت من زیاد تشنه ام نیست،نصفش رو تو بخور.
فرداش شوخی شوخی به بچه ها گفتم:
از فلانی یاد بگیرید؛ دیروز نصف آب لیوانش را به من داد...
یکی گفت: لیوان ها همه اش نصفه بود...!
شادی ارواح شهدا
صلواتـــــــــــ
دستور زبان عشق
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
قیصر امین پور
گفت از حادثه ای لبریزم،
من پر از فریادم،
در درونم غوغاست
گفتم این حال تو را میفهمم،
دوقدم بالاتر
دستشویی آنجاست...!!!
===================
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود که ناگه به میان جست ...
وحشی بافقی
===============
هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت ..
کس نمی گفت ، در این ره ،که چه بر لیلی گذشت !
==============================
ﻣﺸﮑﻞ ﺍﺯ ﺳﺒﮏِ ﻋِﺮﺍﻗﯽ ﻭ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ...
ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻗﺎﻓﯿــــــﻪ ﯼ “ ﻋﺸﻖ ” ﻣﺼﯿــﺒﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ
=========================
لوبیا نخورید.
وزیر جنگ رژیم صهیونیستی اعلام کرده نوعی لوبیا وارد ایران شده که درآن اورانیوم وجود دارد.
چنانچه ایرانیان از این لوبیا استفاده کنند شکمشان باد میکند و گوز هسته ای تولید میشود و این فرایند تهدید شدیدی برای اسراییل است
فحش ندید. دکترهم رفتم. الان تحت درمانم