نخواهد شد توافق نامه امضا
نه در "لوزان" که در این گوشه ی شهر
مرا اجلاس سختی برقرار است
تو را چشم و دهان و زلف و مژگان
مرا تنها دلی همراه و یار است
***
تو و شش قدرت بی رحم جانی
من و تحریم آن چشمان زیبا
تو را صد عشوه، صد ناز و کرشمه
مرا دهها و بل صدها تمنا
***
به زلفت شهر دل ویرانه کردی
که هر تارش چو بمبی نا تمام است
همان بمبی که گفته شیخ این شهر
به فتوایش حرام اندر حرام است
***
غنی سازی مکن رنگ لبت را
که الحاقم بدانها دور دست است
تو تحریمم مکن از جام چشمت
که چشمانم بدانها مست مست است
***
معلق کرده ای آن مهر پیشین
به قلبم لطفهایت گشته مسدود
مبادا بسته های خواهش من
شود در بین دستان تو مردود
***
برای زخم دل صد راه چاره
به پیش روی تو کردم مهیا
ولی تا فتنه چشم تو باقیست
نخواهد شد توافق نامه امضا