سایه سار ادب

شاعران بدون پروانه

سایه سار ادب

شاعران بدون پروانه

سایه سار ادب

سلام ...
طی شد این عمر، تو دانی به چه سان
پوچ و بس تند، چنان باد دَمان
همه تقصیر من است، این که خودم میدانم
که نکردم فکری
که تامل ننمودم، روزی
ساعتی یا آنی
که چه سان میگذرد عمر گران؟
کودکی رفت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند: کنون تا بچه ست، بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش، فرصت خندیدن نیست
بایدش نالیدن
من نپرسیدم هیچ
که پس از این ز چه رو
نتوان خندیدن
هیچکس نیز نگفت: زندگی چیست؟ چرا می آئیم؟
بعد از این چند صباح، به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز نگفت
نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن باز نفهمیدم من، که چه سان عمر گذشت؟
لیک گفتند همه:
که جوان است هنوز، بگذارید جوانی بکند، بهره از عمر بَرَد، کام رانی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این نیز، بر او عمری هست
یک نفر بانگ برآورد که او
از هم اکنون باید فکر آینده کند
دیگری آوا داد: که چو فردا بشود، فکر فردا بکند
سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش، همچنین فردایش
با همه این احوال
من نپرسیدم هیچ
به چه سان دی بُگذشت؟
آن همه قدرت و نیروی عظیم، به چه ره مصرف گشت؟
نه تفکر، نه تعمق و نه اندیشه دَمی
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی
چه توانی که ز کف دادم مُفت
من نفهمدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
قدرت عهد شباب، میتوانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی، هیهات
آن کسانیکه نمیدانستند زندگی یعنی چه؟
رهنمایم بودند
عمرشان طی شد
بیهوده و بی ارزش و کار
و مرا میگفتند که چو آنان باشم
که چو آنان دائم، فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش
فکر ثروت باشم
فکر یک زندگی بی جنجال
فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت:
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگانی کردن، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
و صد افسوس که چون عمر گذشت، معنی اش فهمیدم

====================
پست الکترونیکی کاکوکولاک
cacocoolac@yahoo.com

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۰ تیر ۹۴، ۱۵:۵۵ - dooosti
    oky.good
  • ۲۰ تیر ۹۴، ۰۸:۵۲ - مــاهد ...
    احسنت
نویسندگان

۲۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مثلا منتظر عید و بهارم الکی

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ

مثلا منتظر عید و بهارم الکی

مثلا کنج دلم غصه ندارم الکی

 

به خودم میرسم و فکر غزلهای نوام

مثلا خوب شده زخم سه تارم الکی

 

به دلم زردیِ پاییز نشد زخم تری !

مثلا سرخیِ گُلهای انارم الکی

 

منو تشویش محال است محال است محال !!!

مثلا غرق خوشی ! اوجِ قرارم الکی ...

 

دلم از ماندنِ یک جا به ستوه آمده است

مثلا عشق سفر توی قطارم الکی

 

به سرم میزند این بیت کمی گریه کنم

مثلا ابر بهارم که  ببارم الکی. . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۴
سایه سار ادب

از کنارم می روی حالم نمی پرسی چرا؟

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ب.ظ

: از کنارم می روی حالم نمی پرسی چرا؟

حرف ها دارم ولی لالم ، نمی پرسی چرا؟

 

گونه هایم سیب سرخی بوده هم رنگ لبت

بی تو اما میوه ای کالم، نمی پرسی چرا؟

 

من برای دیدنت هر چاله ای پر می کنم

دستهایت می کند چالم ،نمی پرسی چرا؟

 

استکان قهوه را سر می کشیدم پشت هم

تا که تغییری کند فالم، نمی پرسی چرا؟

 

مرغکی بودم به بامت پر زدم، آخر چرا؟

با کمان هایت زدی بالم، نمی پرسی چرا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۱
سایه سار ادب

دل قوی دار، سحر نزدیک است. / "حمید مصدق"

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ب.ظ

من شکوفایی گُل های اُمیدم را، در رؤیاها می بینم.

 

و ندایی که به من می گوید:

 

گر چه شب تاریک است

 

دل قوی دار، سحر نزدیک است.

 

"حمید مصدق"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۹
سایه سار ادب

رد شدی از وسط کوچه و از گوشه ی در

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۷ ب.ظ

رد شدی از وسط کوچه و از گوشه ی در

دیدم انگار تو هستی و شدم زیر و زبر

.

قد و قامت که همان بود دلم  هری ریخت

چادری ها به هم از پشت شبیه اند آخر

.

نذر کردم که خدا جرأت آن را بدهد

جای اسمت فقط این بار نگویم خواهر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۷
سایه سار ادب

شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ب.ظ

شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است

مکه بشود مرکز ایران چه قشنگ است

 

ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم

تا بین بقیعش حرمی ناب بسازیم

 

"یاحیدرکرار" زند نقش به زودی

بر پرچم سبز عربستان سعودی

 

از روضه ی عباس شرف یاد گرفتیم

یک عمر از او یکسره امداد گرفتیم

 

ما غیر کفن برتن خود جامه نداریم

ای شمر برو شوق امان نامه نداریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۶
سایه سار ادب

سر بریده باد هرآن کس ...

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۳ ب.ظ

چندی قبل که مهمان یکی از اشنایان بودم 

به او گفتم :خروسی داشتید که صبح ها همه را ازخواب بیدار میکرد چه کارش کردید

 گفت:  سرش را  بریدیم.

همسایه ها همه شاکی بودند ومی گفتند:

خروس شما ما را صبح ازخواب بیدار می کند.

آنجا بود که فهمیدم هرکه مردم را ازخواب بیدار کند سرش باید بریده شود

شادروان دکترکاتوزیان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۳
سایه سار ادب

خاله بازی کن به رسم کودکی

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۱ ب.ظ

خاله بازی کن به رسم کودکی

با همان چادر نماز پولکی

 

طعم چای و قوری گلدارمان

لحظه های ناب بی تکرارمان

 

غصه هرگز فرصت جولان نداشت

خنده های کودکی پایان نداشت

 

هرکسی رنگ خودش, بی شیله بود

ثروت هر بچه قدری تیله بود

 

ای شریک نان و گردو و پنیر !

همکلاسی ! باز دستم را بگیر

 

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست

آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۱
سایه سار ادب

هرکسی در حد و اندازه ی پولش ؛ بشر است !!!

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ب.ظ

زندگی با همه ی خوب و بدش ، یک سفر است

هرکه ویزاش ، فقط  ؛ چند شبی معتبر است


یک خیابان و گذرگاهِ توقف ممنوع

تند باید برود ، هرکه در آن رهگذر است


مطلقا !!! تا ته خط دور زدن ممکن نیست !!!

اشتباهی بروی ؛ گم شدن و درد سر است


زیر سنگینی این بار که بر دوشت هست ...

حاصلت  آرتروز گردن و دیسک کمر است


توی این راه به هر کس که رسیدم دیدم !!!

بد تر از من غمکی دارد و ، کلا ًپکر است


مشکل خویش برِ پیر مغان بردم ، دوش

گفته بودند که او روشن و صاحب  نظر است ...


خنده ای کرد و بفرمود : کجا آمده ای !!! ؟

من خودم مشکلم از ، هر که بگی بیشتر است !!!


درِ میخانه ببستند و پلمپ کردندش ...

درِ تزویر و ریا ؛ باز تر از هرچه در است !!!


مشکلی بد تر از این ؛ مشکل هشیاری نیست !!!

ای خوش آن کس که به کل ، از همه جا بی خبر است ...


گفتم این شاخصه ها  ، ذوق مرا خشکانید !!!

گفت : امروزه فقط ؛ پول پرستی ؛؛؛ هنر است ...


پول معیار و ملاک همه ی ارزش هاست !!!

هرکسی در حد و اندازه ی  پولش ؛ بشر است !!!


گفتم ای پیر، بده جامی و  سرحالم کن !!!

گفت : برخیز برو ، محتسب این دور و بر است ....


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۵
سایه سار ادب

تک بیت .. دوبیت ... و .....

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۴ ق.ظ

توچه کردی که به عشق توگرفتار شدم     

  دیشب از زمزمه عشق توبیدارشدم     

=======================

  دست مرا بگیر، که در عشق حل شویم!

ورد زبان مردم اهل محل شویم ..

 

تو قهر میکنی و من از پنجره .. نخواه!

مهمان سال بعدی ماه عسل شویم!     

=====================

بگذارتابگویم  تقدیرلاابالیست

دنیابه این بزرگی  یک کوزه سفالیست

بایدکه مهربان بود  بایدکه عشق ورزید

زیراکه زنده بودن هرلحظه احتمالیست

=======================

ای شهد لبت شباهتی از شکلات

 

شیرینی خنده های تو شاخ نبات

 

"سجاده نشین با وقاری بودم"

 

ای بر پدر کرشمه هایت صلوات!

=====================

مهرت ز ازل به بندبندم کردند

تا خوب به تو علاقه مندم کردند

 

من کودک نوپاى زمین خوربودم

باجمله ی "یاعلى" بلندم کردند

=================

در بندگی اش شبیه حق واحد شد

 

هرکس که گرفت دامنش عابد شد

 

آن گونه نفس بزن که هر جا رفتی

 

گویند غلام مرتضی علی وارد شد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۴
سایه سار ادب

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد

 

ترس از رقیب بود ، که آخر زیاد شد

 

این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت

 

با کوچ او به شهر مهاجر زیاد شد

 

یک لحظه باد روسری اش را کنار زد

 ا

ز آن به بعد بود که شاعر زیاد شد

 

هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت

 

هی کار شاعران معاصر زیاد شد

 

از بس که خوب چهره و عالم پسند بود

 

بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد

 

گفتند با زبان خوش از شهر ما برو

 

ساک سفر که بست ، مسافر زیاد شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۶
سایه سار ادب

فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۴ ق.ظ

تو را دوست دارم، ولی رو نکردم

فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم

 

نگفتم، که روزی که گفتم بگویی :

کف دست خود را که من بو نکردم!

 

ضمیر مخاطب برایم تو بودی

به غیر از تو، من، قصدی از ''او ''نکردم

 

سرم با تو چرخید هر سو که رفتی

دلم را به غیر تو هم سو نکردم

 

به پیش حسودان تو اعتنایی

به یاوه سرایی بدگو نکردم

 

خودت را، خودت را... تو را دوست دارم

تو را دوست دارم، ولی رو نکردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۴
سایه سار ادب

بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ق.ظ

دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی

که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی

 

تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟

بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟

 

انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست

سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی

 

من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم

بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی

 

غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی

دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی

 

حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟

حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟

 

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب

دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۳
سایه سار ادب

هر روز می روم به مسیری که دیدمت

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ

هر روز می روم به مسیری که دیدمت

جایی که عاشقانه به جانم خریدمت

 

جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای

اما برای اینکه بمانی نچیدمت

 

یادم نرفته است که چشمان خسته ام

افتاده در نگاه تو بود و ندیدمت

 

یعنی ندیدم آمده باشی برای من

اما به چشم آمده ها می کشیدمت

 

گر من خدات میشدم ای نازنین من

این گونه با وقار نمی آفریدمت

 

حتی به جای این که بچینم تو را ز خاک

یک عمر عاشقانه فقط پروریدمت

 

آری برای اینکه بدانی چه میکشم

هر روز می روم به مسیری که دیدمت! !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۱
سایه سار ادب

من از خیاط تهمت دوز می ترسم

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ق.ظ

من از نادان درس آمــوز، می ترسـم

 

من از دیوانه ی دل سوز، می ترسم

 

نمی ترسـم من از افتـــادن این درس

 

من از استــاد ترس آمــوز، می ترسم

 

نمی ترسـم مـن از تــاریکــی شب ها

 

من از شمــع دروغ افــروز، می ترسم

 

نمی ترسم من از دشمن، خیالی نیست

 

من از هـم سنگــر مــرمـــوز، می ترسم

 

نمی ترسم که غیری کینه می ورزد

 

من از یــاران کین انـــدوز می ترسم

 

نمی ترسـم من از عریانیـم، حتی

 

من از خیاط تهمت دوز می ترسم

 

نمی ترسم من از امروز و فردا هیچ

 

من از فــردای بی امـروز می ترسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۷
سایه سار ادب

عطرِ موهایِ تو آمیخته با پیرهنم

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ق.ظ

کنجِ لبهایِ تو ، گم کرده دلم را ، دهنم

 

کاشکی درشبِ چشمانِ تو ، پیکی بزنم

 

این محال است فراموش کنم زود تورا

 

عطرِ موهایِ تو آمیخته با پیرهنم

 

آخرین خاطره ات مونس جانم شده است

 

تَبِ دستانِ تو برپهنه ی سردِ بدنم

 

بیخودی خسته وبی حوصله ام کرده همین

 

که نشد ازهوسِ عاشقی ات دل بکنم

 

شعله ی عشقِ تو درجانِ من آتش زده است

 

همچنان آتشِ شمشیرِ عرب در وطنم

 

درپریشانیِ این شهرِ پراز آهن و دود

 

آن که تا آخرِ عمرش به تودلبسته منم

 

آرزو می کنم آن لحظه که باید بروم

 

بدهی روسری ات را بُکنندَش کفنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۶
سایه سار ادب

ای تن تُردِ تو چینی و لبانت وطنی

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ق.ظ

: نه نگاهی، نه سلامی، نه کمی گپ زدنی

گرچه من رودم و تو لایق دریا شدنی

 

برق چشم تو به هر بت بخورد می شکند

چه کسی دیده بتی با هنر بت شکنی

 

ادبیات جهان محو جمالت شده، چون...

تو کلاسیکِ زن هستی و مدرنیته تنی

 

با چنین وصف کجا می شود از عشق گذشت؟

ای تن تُردِ تو چینی و لبانت وطنی

 

"قل هو الله و احد" غیر خدا نیست ولی

می پذیرم تو اگر لافِ ان الحق بزنی

 

عمران میری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۰
سایه سار ادب

میخواهمت چنانکه شب خسته، خواب را

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۸ ق.ظ

میخواهمت چنانکه شب خسته،  خواب را

می جویمت،  چنانکه لب تشنه آب را

محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بی تابم آنچنانکه درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته ای چنانکه تپیدن یرای دل

یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می آفرینمت

چونانکه التهاب بیابان،  سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی،  چه نیازی جواب را

 

           قیصر امین پور            

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۸
سایه سار ادب

عشق پیدا شد و غم قافیه پردازم کرد

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ق.ظ

آمدی عشق تو یکباره سرافرازم کرد

پر دل وا شد و شایسته پروازم  کرد

 

بی تو شب در صدد قـصه پایانم  بود

تا پـگاه رخ تو سر زد  و آغازم  کرد

 

از هـمان وقت که چشمان تو شد راهبرم

گوشه چشم تو از درس و سخن بازم کرد

 

گرچه در حلقه گیسوی تو مشروط شدم

در صف شعر و غزل مصدر و ممتازم کرد

 

روستا زاده ای ازشعر و غزل بیگانه

چشم شهلای تو یک باره غزلسازم کرد

 

گرچه دل درخط چشمان شما قافیه باخت

عشق پیدا شد و غم قافیه پردازم  کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۰
سایه سار ادب

اسلام دوباره در خطر افتاده

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ق.ظ

چند روزیست دلم میلِ زیارت دارد . . .

 

نکند باز " فراخوانِ " گنهکاران است ؟!

========================

همه آدم ها ظرفیت بزرگ شدن را ندارند، اگر بزرگشان کنیم گم می شوند و دیگر نه شما را می بینند و نه خودشان را.

بیاییم به اندازه آدم ها

دست نزنیم.....

 

‏"سیمین بهبهانی"

===================

به دنبال واژه نباش

 

     کلمات فریبمان می دهند

 

          وقتی اولین حرف الفبا

              

                کلاه سرش می رود

              

                       فاتحه کلمات را باید خواند.

========================

از پشت تریبونِ دلم عشق چنین گفت

محبوب تو زیباست،قشنگ است،ملیح است

 

اعضای وجودم همه فریاد کشیدند

احسنت! صحیح است صحیح است صحیح است!

==============================

هم روسری ات به پشت سر افتاده

هم موی تو تا قوس کمر افتاده

لا حول و لا قوه الا بالله

اسلام دوباره در خطر افتاده

=====================

از نیازم ناز و از ناز تو می جوشد نیاز

 

حیرتی دارم که معشوق توام یا عاشقم

==========================

ناامید از در رحمت به کجا بایدرفت؟...

 

یارب از هرچه خطا رفت هزار استغفار....

 

سعدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۲۸
سایه سار ادب

مشکل از میز است

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

مشکل از میز است چون تا میز پیدا می شود

زیر آن یک جای حاصل خیز پیدا می شود.

 

جا که حاصل خیز شد، آفت شبیخون می زند

چون اصولا شته در جالیز پیدا می شود.

 

میز وقتی دلربایی می کند، اطراف آن

چشم و دل ناپاک و کلی هیز پیدا می شود.

هر که هم با قصد خدمت سوی میزی می رود

زیر پایش چیزی هایی لیز پیدا می شود.

 

پس اگر میزی نباشد، حرص پا پس می کشد

آز کنجی می خزد. پرهیز پیدا می شود.

 

روزگاری یک کشو در میز بود ؛ این روز ها

زیر آن چندین کشو واریز پیدا می شود.

 

در کشو واریز هم، حق و حساب و رشوه نه

هدیه هایی از کلان تا ریز پیدا می شود.

 

یک سری با میز هاشان نان خود را می پزند

پشت میز البته شاطر نیز پیدا می شود.

 

برج هم با میز می سازند زیرا، زیر آن

هم زمین ، هم ماسه هم قرنیز پیدا می شود.

 

از خدا هر چیز می خواهی بخواه اما بدان

زیر میز امروزه آن هر چیز پیدا می شود.

 

از همین رو بین بعضی ها و بعضی میز ها

غالبا یک عشق شور انگیز پیدا می شود.

 

ما هم ای یک میزکی داریم اما در کشویش

بیشتر، اشعار طنز آمیز پیدا می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۲۲
سایه سار ادب

غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۰ ق.ظ

غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا

رمضان آمده و حال بکا نیست مرا

روزگاری به هوای همه کس بال زدم

پر پرواز به درگاه شما نیست مرا

معصیت عادت من گشته و حالم خوش نیست

لذتی در سحر نافله ها نیست مرا

من از این تیرگی باطن خود دلگیرم

روشنی بخش دل و دیده چرا نیست مرا

دست من خالی و هر بار تظاهر کردم

کوله باری به جز از کبر و ریا نیست مرا

چه کنم من که خدایا تو رهایم نکنی

بارالها به گمانم که بنا نیست مرا...

روزی ام کن سحری گوشه ی بین الحرمین

هوسی جز سفر کرببلا نیست مرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۲۰
سایه سار ادب

این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ

تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد

که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد

 

تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی

نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد

 

برای دیدن تو آسمان خم می شود اما

برای من کلاهش را مترسک برنمی دارد

 

اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را

اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی دارد

 

بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار

اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۸
سایه سار ادب

در هــمــیـــن نـزدیــکـی

 

کـوچـه بـاغی زیــباست

 

کـه در آن خـاطـره هـایم پـیـداسـت

 

آسمانش آبی، جوی آبی جاریست

 

و شــقایـق که در آن آفــتابی است

 

من و تو کودک و دلبسته به هم

 

دســــــــــت ها بــســته بــه هم

 

چـــشــــم ها بـســـتــه بـه غـــم

 

غـنچه ای میخـندد، شاخه ای میرقصد

 

و زمـان در گــذر ثــانـیه جــا می مــانـد

 

لحــظه هایی زیــباست

 

خــاطره یــا رویــاســت

 

هـر چـه هـست در نــظر مـن یـکتاســــت

 

قــاب یک خـاطـره در آن پــــیداســـــــــت

 

کــوچه باغ دل من، کوچه باغ دل تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۶
سایه سار ادب

قایقی ساخته ام..

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ق.ظ

قایقی ساخته ام..

جنسش از راز و نیاز

بادبانش از صبر، دکلش از ایمان

در شبی مهتابی _

سفری دور و دراز، می کنم از لب دریا آغاز

دل به امواج بلا خواهم داد...

اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان

خواهد

که مرا منصرف از راه کند

راه بیراهه کند، مضطر و درمانده کند

.. باکی نیست

من به همراه دعایی دارم

و به دل قطب نمایی دارم

و اگر در طی راه،،

به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی

.. باز اندوهی نیست

بازوانی دارم

میزنم آب و شنا می کنم و میدانم

که «« خدایی »» دارم

که اگر خسته شدم دست گیرد بی شک

و به ساحل برساند به یقین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۴
سایه سار ادب

تو همانی که درآورده دگر گندش را

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ق.ظ

تو همانی که درآورده دگر گندش را

وختِ نوشیدن چایی بجود قندش را

 

حال من چون پدری ذلّه ز دست تو که حیف!

نکشیده ست به روی تو کمربندش را

 

نخورد آبِ خوش، آن آدمِ زندانی که

برود لو بدهد چاقوی هم بندش را

 

از حریصان کمین کرده، رکب خواهد خورد

هرکه تارف بزند چیچک و فرمندش را

 

منم آن عاشق بیچاره که هی خرج تو کرد

پول و انگشتر و دسبند و گلو بندش را

 

دل من با همه صاااف است، به جز شخصی که

رفته بخشیده به یک تُرک ، سمرقندش را

 

اس ام اس های تو را دیده پدر در گوشییم

ترسم این است کند کشف، فرستنده ش را

 

بخت بد توی جهان ، ما "ما_را_دو_نا"  نشدیم

خوش به حالش! نگرفتند از او هَندش را

 

منم آن فرد که معشوووق به هنگام دروغ

خورده بر جانِ منِ جن_زده، سوگندش را

 

نفیسه سادات موسوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۱
سایه سار ادب

تصمیم داشتم برا افطاری همتونو دعوت کنم کافی شاپ یا رستوران...

بعد با خودم گفتم به یه چیزی دعوتتون کنم که سودی هم واستون داشته باشه...

افطاری و کافی شاپ که فقط چاقتون میکنه و برای سلامتی هم ضرر داره...

 

پس تصمیم گرفتم ؛

شما رو به ایمان و تقوا و عمل صالح دعوت کنم..!

باشد که رستگار شوید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۰۸
سایه سار ادب

روزه ات مقبول اما یک سوالی داشتم

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۶ ق.ظ

: روزه ات مقبول اما یک سوالی داشتم ..

بی قرارت کرد دست بی قراری روزه دار ؟..

...

در سیاهی بینوایی را تو پوشاندی لباس ؟..

نور بودی در میان شام تاری روزه دار ؟..

...

خوب دیدی حول و حوشت را نباشد بی کسی ..

دست دادی بر غریبی دست یاری روزه دار ؟..

...

کودکان گل فروش خسته چشمت را گرفت ؟..

بودی از حال خرابی درخرابی روزه دار ؟..

...

با زبانت حق لالی را گرفتی از کسی ..

اعتنا کردی به ظلم آشکاری روزه دار ..

...

شاد کردی چشمهایی را که از غم می گریست ؟..

پاک کردی از میان ، گرد و غباری روزه دار ؟..

...

بغض مرد آبرو داری تو را بی چاره کرد ؟..

شرم کردی از غم چشم خماری روزه دار ..

...

سفره ی بی نان یک همسایه قلبت را شکست ؟..

از سبدهایت به او دادی اناری روزه دار ؟..

...

روبَه بی دست و پایی را که در منظومه بود ..

بردی و دادی به او هم از شکاری روزه دار ؟..

...

گوشهایت را گرفتی از کلام ناصواب ؟..

چشم را بستی به شیطانهای جاری روزه دار ؟..

...

احترام والدینت را تو آوردی به جا ؟..

در اطاق خانه یا سنگ مزاری روزه دار

...

بوسه بر دستان مادر یا که بر سنگش زدی ؟..

خارجش کردی تو از چشم انتظاری روزه دار ؟..

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۰۶
سایه سار ادب

چه بی گناه، دلت پیر میشود

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۵ ق.ظ

: گاهی چه بی گناه، دلت پیر میشود

اینجا همان دمی است که زود دیر میشود

 

گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت

با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود

 

گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود

بی رحم چون کمان کمانگیر میشود

 

گاهی همان گلی که به دل پروراندیش

خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود

 

گاهی که آرزوست بغل سازیش به مهر

تنها سراب اوست که تصویر میشود

 

گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود

چون نیست قسمتت، به دلت تیر میشود

 

گاهی صدای بارش باران که دلرباست

با چتر تک سواره چه دلگیر میشود

 

گاهی که ضرب و جمع به راهی نمی رسد

من کم شوم ز یار، چه تفسیر میشود

 

گاهی مسیر عشق، ز پیکار عقل و دل

از تیزی و خطر، چو شمشیر میشود

 

گاهی که منطقت ندهد پاسخت به دل

باید نشست و دید، چه تقدیر میشود..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۰۵
سایه سار ادب

یک جفت چشم و اینقدر کارایی؟!

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ق.ظ

هر که خود داند و خدای دلش ...

 

که چه دردی ست، در کجای دلش..

 

(اخوان ثالث)

====================

چشم درویش بکن موقع صحبت با من

 

من دلم خواسته شاید

 

به شما " زل " بزنم

====================

چال روی گونه ات آخر مرا دق می دهد

 

خواهشا دولت تمام چاله ها راپرکند...

========================

یک جفت چشم  و اینقدر کارایی؟!

عاشق کشی، دیوانه کردن، مردم ازاری !

 ==================


به دست آور "دل" من را چه کارت با دل "مردم"

 

          تو "واجب" را بجا آور رها کن "مستحب" ها را....!!!

========================

گفتی که چه شد ؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟

بی تاب توام، محو توام، خانه خرابم...

============================

گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو

 

گر هست بگو ،نیست بگو ،راست بگو..

 

"مولوی"

=====================

تا که انگور شود "می"دو سه سالی بکشد

 

تو به یک لحظه شدی ناب ترین باده من...!!!

==========================

فکر من نیستی و من به تو می اندیشم

 

 دلخوش حس قشنگ تله پاتی شده ام

==========================

بازار قم از نقل لبت رو به کسادی ست

 

 بیچاره نکن حاج حسین و پسران را

========================

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۷
سایه سار ادب

کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۷ ق.ظ

 کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند

بگذرد از هفت بند ما  صدا را تر کند

 

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

 

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

شاخه های خشک بی بار دعا را تر کند

 

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا ناکجا را تر کند

 

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران که می بارد شما را تر کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۷
سایه سار ادب