دوبیتی / رباعی / اشعارکوتاه
دیشب هوسی دل غمینم بگرفت
اندیشه یار نازنینم بگرفت
گفتم بروم از پی دل تا دلدار
اشکم بدوید و آستینم بگرفت
==================
دیگر منتظرت نیستم !
این منی که می بینی
آخرین تیر حصاری است که
دورِ " آمدنت " کشیده ام
================
دارد به سحر دعا اثرها
دست من و دامن سحرها
هرشب ز فریب وعده تو
چشمم شده فرش رهگذرها:ای آنکه طالب خدایی به خود آ
ازخود بطلب کز تو جدا نیست خدااول به خود آ،چون به خودآیی بخدا
اقرار نمایی به خدایی خداچو دیدی چشم ها را بسته آرام.....
بگیر از گیسویش یک دسته آرام.....
امانت دست توست ای باد امشب.....
نوازش کن ولی، آهسته.........آرام........
========================
از طعنه جاهلان نخواهم ترسید
بر خنده این زمانه، خواهم خندی
من بر سر عشق پاک خود میمانم
تا کور شود هرآنکه نتواند دید
=======================
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند
====================
امسال دوباره اربعین و دوباره به سوی تو
انبوه عاشقان تو با عشق در جستجوی تو
من بغض میکنم که هنوز لایق نگشته ام
نزدیک شوم به سایه ساری که دهد رنگ و بوی تو
--------------------------------
گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود
گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود
گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است
گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست
گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود