برسرداری ولی منصورباش !
شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ
خلوت شب بود ومن لبریز غم بی شکیب از دفتر ومشق وقلم
غرق درامواجی از درد نهان دل پریش ازغصه های بی کران
طفل اشکم نم نمک فریاد کرد یادی از منظومه فرهاد کرد
یادمجنون کرد واز لیلا نوشت درد پنهان مرا پیدا نوشت
گفتمش ای ساده چون آینه باش قصه شمع وگل و پروانه باش...
جرعه نه ! دریای موجی بیکران غنچه نه ! یک باغ سبزاز دلبران
ازچه در خودمانده ای؟ باش هرکجاهستی دراوج اوج باش
از زمین تا آسمان پروازکن آشیان درآسمان چون بازکن
باامیدت رنک شب را روزکن روزهای زرد را نوروزکن
لاله و آلاله رالبخند باش دردوبیتی وغزل دلبند باش
ظلمت شب را سراسرنورباش برسرداری ولی منصورباش !
۹۴/۰۴/۲۰