من زمستانم و از کاپشنت می ترسم
شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۷ ق.ظ
من ازاین فاصله تالمسِ تنت می ترسم
از همین رفتنِ بی آمدنت می ترسم
هُرمِ نزدیک شدن تاتومرا می خواند
من زمستانم و از کاپشنت می ترسم
تا تواز محوِتماشاشدنم بیزاری
خب من ازلحظه ی زیباشدنت می ترسم
تاسحرآمَدنت هرشبِ این تنهایی
ازهوایی شدنِ پیرهنت می ترسم
آنقدرنه که به من گفتی وطردم کردی
به خدا ازحرکاتِ دهنت می ترسم
همه ی عمرگرفتارِتو هستم اما
ازهمین پاسخِ دندان شکنت می ترسم
من هنوزم شبِ بی حوصلگی باورکن
ازفراموش شدن دروطنت می ترسم
شاعر:
امیر_پویا_رشیدی
۹۴/۰۴/۲۰