سایه سار ادب

شاعران بدون پروانه

سایه سار ادب

شاعران بدون پروانه

سایه سار ادب

سلام ...
طی شد این عمر، تو دانی به چه سان
پوچ و بس تند، چنان باد دَمان
همه تقصیر من است، این که خودم میدانم
که نکردم فکری
که تامل ننمودم، روزی
ساعتی یا آنی
که چه سان میگذرد عمر گران؟
کودکی رفت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند: کنون تا بچه ست، بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش، فرصت خندیدن نیست
بایدش نالیدن
من نپرسیدم هیچ
که پس از این ز چه رو
نتوان خندیدن
هیچکس نیز نگفت: زندگی چیست؟ چرا می آئیم؟
بعد از این چند صباح، به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز نگفت
نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن باز نفهمیدم من، که چه سان عمر گذشت؟
لیک گفتند همه:
که جوان است هنوز، بگذارید جوانی بکند، بهره از عمر بَرَد، کام رانی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این نیز، بر او عمری هست
یک نفر بانگ برآورد که او
از هم اکنون باید فکر آینده کند
دیگری آوا داد: که چو فردا بشود، فکر فردا بکند
سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش، همچنین فردایش
با همه این احوال
من نپرسیدم هیچ
به چه سان دی بُگذشت؟
آن همه قدرت و نیروی عظیم، به چه ره مصرف گشت؟
نه تفکر، نه تعمق و نه اندیشه دَمی
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی
چه توانی که ز کف دادم مُفت
من نفهمدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
قدرت عهد شباب، میتوانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی، هیهات
آن کسانیکه نمیدانستند زندگی یعنی چه؟
رهنمایم بودند
عمرشان طی شد
بیهوده و بی ارزش و کار
و مرا میگفتند که چو آنان باشم
که چو آنان دائم، فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش
فکر ثروت باشم
فکر یک زندگی بی جنجال
فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت:
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگانی کردن، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
و صد افسوس که چون عمر گذشت، معنی اش فهمیدم

====================
پست الکترونیکی کاکوکولاک
cacocoolac@yahoo.com

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۰ تیر ۹۴، ۱۵:۵۵ - dooosti
    oky.good
  • ۲۰ تیر ۹۴، ۰۸:۵۲ - مــاهد ...
    احسنت
نویسندگان

تو ضمیر ناخودآگاه شعرهای منی...

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ

با من   به گذشته بیا     دارم از حال می روم

 

آرش ناجی

======================

 تو را باید به دستور زبان اضافه کنند،

تو  ضمیر ناخودآگاه شعرهای منی...

=========================

دامنت با باد می رقصد لباست با نسیم

 

روسری را شل کنی این رقص کامل می شود

 

جمع بیت قبلی و شرم و حیایت مشکل است

 

هر کسی حلش کند حل المسائل می شود

..=========================


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۱
سایه سار ادب

قیصر امین پور: ﺍﻟﻮ....

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ق.ظ


ﺍﻟﻮ ﺳﻼﻡ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ؟

ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﻣﺰﺍﺣﻤﯽ ﮐﻪ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ ...

ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﯾﮏ ﺻﺪﺍﺳﺖ ...

ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺳﻼﻡ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ

ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﺪ٬ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺟﺪﺍﺳﺖ؟

ﺍﻟﻮ....

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻭﺻﻞ ﺷﺪ!

ﺧﺮﺍﺑﯽ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﮐﻪ ﻋﯿﺐ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﺳﺖ؟؟؟

ﭼﺮﺍ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﺪ ؟ﮐﻤﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ٬

ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﭼﻄﻮﺭ؟ﺧﻮﺏ ﻭ ﺻﺎﻑ ﻭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﺳﺎﺳﺖ؟

ﺍﮔﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﻨﻢ ...

ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﺩ ﻫﺎ ﺷﻔﺎﺳﺖ !

ﺩﻝ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺳﺒﮏ ﺷﻮﻡ٬

ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎﺳﺖ ...

ﺍﻟﻮ٬ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ٬ ﺑﺎﺯ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﺷﺪﻡ٬

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ٬ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ...

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﺳﺖ!...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۹
سایه سار ادب

من و تو ما شدیم و تو یواشکی و دزدکی

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

نشسته ای به قلب من خیال پا شدن مکن

تو جفت خوب قلبمی ، فکر سوا شدن مکن

گره گره به پای من نشسته دام خوبی ات

به روی دل نوشته ام ، شور رها شدن مکن

من و تو ما شدیم و تو یواشکی و دزدکی

نقشه مکش ، تفکر شوم جداشدن مکن

کنون که روح ما دوتن گشته وجود واحدی

بر اتحاد ما دو تن فکر دوتا شدن مکن

به ذره های جان خود منم که بنده ات شدم

برای جان دیگری کار خدا شدن مکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۳
سایه سار ادب

۹۴۴۴: ﺑﺎ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ ﻣﻐــــــــﺮﻭﺭ ﺷــﺪﯾﻢ !

ﺑﯽﻭﺿﻮ ﺑﺮ ﺳﺮِ ﺳﺠﺎﺩﻩ !... ﭼﻪ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ

 

ﺫﮐــــــﺮِ ﺣﻖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺭ ﻃﻠﺐِ ﺻﺤﺒﺖِ ﻏﯿﺮ

ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﯼِ ﺧـــــــــــﺪﺍ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ

 

ﺍﺯ ﺧـــــــــــﺪﺍ ﺧُﺮﺩﻩ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺼﻞِ ﻫﺒﻮﻁ

ﺑﯽ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ، ﻣﺠﺒـــﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ

 

ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﯿﺮِﮔﯽِ ﺟﻬــــــﻞ ﺷﻨﺎﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ

ﺩﺭ ﺷﺐِ ﺑﯽﺧﺮﺩﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺷﺐﮐﻮﺭ ﺷــﺪﯾﻢ

 

ﺁﺷﭙﺰ ﺭﺍ ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻄﺒﺦِ ﻋﺸﻖ

ﻧﯿﻢِﻣﺎﻥ ﺑﯽﻧﻤﮏ ﻭ ﻧﯿﻢِ ﺩﮔــــــــﺮ ﺷﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۰
سایه سار ادب

تک بیت .. دو بیت .. و.....

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۹ ق.ظ

دورۀ سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بود..

 

نوبت دوران من شد روسری سر کرده ای ؟!

==========================

ﺍﯼ ﺗﻮ ﺁﻥ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍﯾﺤﻪ ﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﻬﺎﺭ

 ﺗﻮ ﻣﮕﺮ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﯿﺮﺍﯾﯽ؟

 ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ

 ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ؟

=========================

۹۴۴۴: همین که میزنیَش مثل بید می لرزم

کلید کنتور برق است یا که لبخند است

 

هزار خسرو و بیژن فدای چشمانت

بکُش...! حلال...! مگر خونبهای ما چندست...

========================

دیری ست که دل،آن دلِ دلتنگ شدن ها

 

بی دغدغه تن داده به این سنگ شدن ها

 

آه ای نفسِ از نفس افتاده کجا رفت

 

در نای نی افتادن و آهنگ شدن ها؟

==========================

ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی

دودم به سر برآمد، زین آتش نهانی

روی امید سعدی، بر خاک آستانست

بعد از تو کس ندارد، یا غایة الامانی

=============================

: مسولیت تمام جهان روی شانه ی من افتاده...

همه چیز زیر سر توست...

که گیسوانت را باز کرده ای...

===========================

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود

 

هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......

دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟

======================

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل، برود چون تو بیایی

============================

گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟

آنقدر مات که یک دم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

=========================

تو آن شیرین ترین دردی که درمانش نمی خواهم

همان احساس آشوبی که پایانش نمی خواهم

 

دلم را برده ای با رقصی از یک چادر مشکی

تو تنها دلبری هستی که عریانش نمی خواهم...

=======================


گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود

گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است

گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود

گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست

گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود

==========================

ساعت ِ قرار های ما

روی دست کدام غریبه

به خواب رفته است ؟

 

که هیچوقت...

وقت ِ آمدن ِ تو نمی شود ؟!

========================

 آسمان که نشد،     چرا درخت نباشم ...

وقتی تو  در من   این همه پرنده ای؟

ذهنم پُر از لانه هایی است  که برای تو ساخته ام !

===========================

فرض کن در آغوشت می مُردم

 

و مرا همانجا دفن می کردی

 

چه دلپذیر اگر

 

فشارِ قبر را بیشتر کنی!

======================

عاقبت زخمت زدند؟

 

گفته بودم مردم اینجا بدند.

====================

در بیت نخست من تو را میبوسم

در مصرع بعد هم تو را میبوسم

ایراد ندارد به کسی چه؟ اصلا

شعر خودم است من تو را میبوسم

 

جلیل_صفر_بیگی

=========================

 نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست

گوش کن  " نبض دلم "  زمزمه اش با تو یکیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۱۹
سایه سار ادب

گرگهای چشم تو ، آدم به آدم می درند

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۶ ق.ظ

 نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی

خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی

 

-با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم

می نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی

 

بیقراری میکند در شعر هم رویای تو

باعث بی تابی چشمان گریانم تویی

 

آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم

" ربّنا و آتنا " ی بین دستانم تویی

 

گرگهای چشم تو ، آدم به آدم می درند

من نمیترسم از آن وقتی که چوپانم تویی

 

عشق ِ دورم از کجای قلعه ام وارد شدی ؟

که ندیدی در حریمم ، ماه و سلطانم تویی

 

درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست

 

در غزلهایم شکستم، ذره ذره ... راضی ام

منزوی باشم، نباشم ، حرف پایانم تویی

 

تا قیامت در میان سینه حبست می کنم

تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۶
سایه سار ادب

شعری زیبا بر اساس حروف الفبا

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ق.ظ

ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم

 

(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم

 

(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم

 

(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم

 

(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم

 

(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم

 

(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم

 

(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم

 

(خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه ها کردم

 

(د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم

 

(ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم

 

(ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم

 

(ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفا کردم

 

(ژ) ژنم را از غزل دادی ژنم را مبتلا کردم

 

(س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم

 

(ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم

 

(ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم

 

(ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم

 

(ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کردم

 

(ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم

 

(ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم

 

(غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم

 

(ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم

 

(ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم

 

(ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم

 

(گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجدم خطا کردم

 

(ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم

 

(م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم

 

(ن) نرانی از درمیخانه ات یا رب که ساقی راصدا کردم

 

(و) ولی را من علی دانم علی را مقتدا کردم

 

(ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم

 

(ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۲
سایه سار ادب

رمضان در ادبیات سایه سار ادب

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ق.ظ

: بس که خوردم غم تو، روزه من باطل شد!

 

نرخ کفاره ی این خوردن عمدی چند است؟

==============================

به ماه خدا نزدیک میشویم، وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست...

پس اگر نگاهی, صدایی, زبانی ازمن بر دلت ترکی انداخته, به بزرگی میزبان این ماه مرا ببخش.

شاید فرصتی برای جبران نباشه....

حــــلالم کـــنید....

دکتر الهی قمشه ای

========================

شاعران بدون پروانه

روزه گیران خوب و فرزانه

سحری را همیشه کم بخورید

جا بماند برای صبحانه

 

حسن شاه رجب

=========================

هرکجا سفره شود پهن، کنارش نمک است

 

نمک سفره ی این ماه  دعای فرج است

==========================

امد رمضان اسیر پرهیز شدیم

با رنج گرسنگی گلاویز شدیم

یکبار به عشق تو سحر پا نشدیم

از ترس شکم همه سحر خیز شدیم

=============================

آمدآن ماه که نامش رمضان است

 معده ازآمدنش بس نگران است!

==============================

: ماه   مبارک  آمد٬  ای    دوستان  بشارت

کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت

آمد نوید  رحمت٬  ای ددل  زخواب  برخیز

باشد  که باقی  عمر٬ جبران شود خسارت

================================

۹۴۴۴: رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد

 

ماه من یک طرف و ماه خدا یک طرف است

==================================

تا ز رویت گرفته ام روزه

 

جز به یادت نکرده ام افطار 

=======================

 وقت مهمانی یاراست بغل بازکنید

عطردیدارجبیب است کمی نازکنید

برسرسفره مهمانی آیات خدا

ذکرعجل فرجی رابه غناسازکنید

اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم

التماس دعای فرج

=========================

جویند همه هلال و من ابرویت

گیرند همه روزه و من گیسویت

 

از جمله ی این دوازده ماه تمام

یک ماه مبارک است و آن هم رویت!

===========================

باز امشب حق صدایم کرده است

وارد مهمانسرایم کرده است

با همه نقصی که در من بوده است

بازهم او دعوتم بنموده است

========================

من صورت چون ماه تو را دیده ام امشب

 

دیگر چه نیازی ست به اعلام مراجع...؟

===========================

یک دور بزن تا که تماشای تو امشب

 

آغــــــــاز کند ماه جدید قمری را

=========================


دلخوشم به نیت پاکت  و دعایی که لحظه اول اذان برای همه زمزمه میکنی.                                   

 * پیشاپیش استشمام رایحه دل انگیز رمضان گوارای وجودتان وسعادت حضوربرسفره مهمانی الهی مبارکتان باد *  التماس دعا

======================================

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۶
سایه سار ادب

آمدی سوی وطن،خسته نباشی پسرم

آبرو دادی به من،ای گل بی بال و پرم

 

حسرت دیدن تو موی مرا کرده سفید

ز فراق تو خم افتاده میان کمرم

 

مرد دریا دل من،موج حریف تو نبود

ز چه رو غرق شدی،دور شدی از نظرم؟!

 

سالها بود و نبودت همه روز و همه شب

لحظه لحظه به خداوند قسم زد شررم

 

آمدی باز کنارم که نگاهت  بکنم

پیش چشمان منی، بر سر تو نوحه گرم

 

ز چه پنهان شده دستان تو پشت کمرت؟!

با پدر دست بده،شعله نکش بر جگرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۵
سایه سار ادب

ای نگیـــــن پارس , ای شیراز من

 

ای همه شــــوری , تو در آواز من

 

ای زمین ات گشته دامنگیر عشق

 

مردمانت جمله عاشق پیر عشق

 

ای به بوی نرگس ات همواره مست

 

بلبـــل اوازه خـــــوان گل پرست

 

ای نمک ساییده بر زیبــــــــارخان

 

شوخ چشمـــــی داده ای بر دلبران

 

ای که ســــروات در ارم بالا بلند

 

می برد دل از کف زیبا پسنـــــد

 

ای به شعرت گشته نامی نام تو

 

شعر تر را می برند از کـــام تو

 

ای که دل با ساز تو نالان شده

 

سوز عاشق در نی ات پنهان شده

 

ای نباتت شاخــــــه , فال غمین

 

حافظ و خواجــو ورا اندر کمین

 

ای رواق ات یادگار و جای عشق

 

عاشقان را مامن و ماوای عشق

 

ای کتاب حـــق شده , دروازه ات

 

چشم بــــــد دور از تو و آوازه ات

 

ای ستـــــون های بلندت , افتخار

 

با تـــــو ام ای, شهر من , زیبا دیار

 

ای صفـای تو زبان زد , در جهان

 

شهره عشقی , تو جاویدان بمان


 سروده اقای امیر حسین امیریان.د 


استاد سیروس دادرس


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۰
سایه سار ادب

پـلـکی زدی... دار و نـدارم را گرفتی

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

پـلـکی زدی... دار و نـدارم را گرفتی

آرامش و خـواب و قـرارم را گرفتی

 

یک عـمر مردم اشک در چشمم ندیدند

بـا تــارِ گــیــسـویـی وقـارم را گـرفـتـی

 

من را از عمقِ خنده های خاک آلود

بـیـرون کشیدی و غـبـارم را گرفتی

 

با گندمی از من بـهشتم را گرفتی

اردیـبـهـشـتـم را... بـهـارم را گرفتی

 

در خلسه ی موسیقی آرامِ چشمت

از دسـت های تـیـره تـارم را گـرفتی

 

جانم پرید از بامِ جسمم ساده... انگار

از شانه های خسته بـارم را گرفتی

 

محمّد عابدینی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۷
سایه سار ادب

بگیرد شهرتت شهری اگر ارشاد بگذارد.

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ

بنوشم شربتی شیرین اگر فرهاد بگذارد...

به سامان اورم زلفش اگر این باد بگذارد...

بسازم نغمه ای دلکش اگر بیداد بگذارد....

بخوانم نرم و ناز الود اگر فریاد بگذارد.

.نویدا هان سه تاری زن اگر استاد بگذارد...

بگیرد شهرتت شهری اگر ارشاد بگذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۶
سایه سار ادب

همه جا دکان رنگ است، همه رنگ می فروشند

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۴ ق.ظ

همه جا دکان رنگ است،

همه رنگ می فروشند

 دل من به شیشه ماند، همه سنگ می فروشند

 به کرشمه نگاهی، دل ساده لوح ما را

 چه به ناز می ربایند، چه قشنگ می فروشند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۴
سایه سار ادب

دریا شده است خواهر و من هم برادرش

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ

 دریا شده است خواهر و من هم برادرش

 

شاعرتر از همیشه نشستم برابرش

 

 خواهر سلام ! با غزلی نیمه آمدم

 

تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش

 

 

 

خواهر ! زمان زمان برادرکشی است باز

 

شاید به گوش ها نرسد بیت آخرش

 

 می خواهم اعتراف کنم : هر غزل که ما

 

با هم سروده ایم , جهان کرده از برش

 

 

 

با خود مرا ببر که نپوسد در این سکون

 

_ شعری _ که دوست داشتی از خود رهاترش

 

 دریا سکوت کرده و من حرف می زنم

 

حس می کنم که راه نبردم به باورش

 

 

 

دریا ! منم _ همو که به تعداد موج هات

 

با هر غروب خورده بر این صخره ها سرش

 

 هم او که دل زده است به اعماق و کوسه ها

 

خون می خورند از رگ در خون شناورش

 

 

 

خواهر ! برادر تو کم از ماهیان که نیست

 

خرچنگ ها مخواه بریسند پیکرش

 

 دریا سکوت کرده و من بغض کرده ام

 

بغض برادرانه ای از قهر خواهرش

 

محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۱
سایه سار ادب


وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت

کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب

ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم

چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم

چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم

ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل

ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی

چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون

گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم

ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۶
سایه سار ادب

از حد «دوست دارمت» اعداد عاجزند

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۳ ق.ظ

 من مدتی ست ابر بهارم برای تو

 

باید ولم کنند ببارم برای تو

 

 

این روزها پراز هیجان تغزلم

 

چیزی به جز ترانه ندارم برای تو

 

 

جان من است وجان تو، امروز حاضرم

 

این را به پای آن بگذارم برای تو

 

 

از حد «دوست دارمت» اعداد عاجزند

 

اصلا نمی شود بشمارم برای تو

 

 

این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت

 

دریا نداشت دل بسپارم برای تو

 

 

من ماهی ام تو آب، تو« ماه» ای من آفتاب

 

یاری برای من تو و یارم برای تو

 

 

با آن صدای ناز برایم غزل بخوان

 

تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو


'مهدی فرجی;

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۳
سایه سار ادب

ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ق.ظ

جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است

زایر شدن، پیاده یقینا سعادت است

 

ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست

سهم چو من پیامک ((هستم به یادت)) است


یک اربعین غزل، به امید عنایتی...

این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است

 

چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش

یعنی غزل، نشانه ی عرض ارادت است

 

ماهیچ، ما گناه... فقط جان مادرت

امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است

 

((باشد. حسین و  کرببلا مال خوب ها))

یک مهر تربت از تو برایم کفایت است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۰
سایه سار ادب

دوبیتی / رباعی / اشعارکوتاه

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ق.ظ

دیشب هوسی دل غمینم بگرفت

اندیشه یار نازنینم بگرفت

گفتم بروم از پی دل تا دلدار

اشکم بدوید و آستینم بگرفت

==================

دیگر منتظرت نیستم !

 

این منی که می بینی

 

آخرین تیر حصاری است که

 

دورِ " آمدنت " کشیده ام

================

 دارد به سحر دعا اثرها

دست من و دامن سحرها

 

هرشب ز فریب وعده تو

چشمم شده فرش رهگذرها
=================

:ای آنکه طالب خدایی به خود آ

ازخود بطلب کز تو جدا نیست خدا

اول به خود آ،چون به خودآیی بخدا

اقرار نمایی به خدایی خدا

=====================

چو دیدی چشم ها را بسته آرام.....

بگیر از گیسویش یک دسته آرام.....

امانت دست توست ای باد امشب.....

نوازش کن ولی، آهسته.........آرام........

========================

از طعنه جاهلان نخواهم ترسید

بر خنده این زمانه، خواهم خندی

من بر سر عشق پاک خود میمانم

تا کور شود هرآنکه نتواند دید

=======================


دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند

چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟

وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند

====================

امسال دوباره اربعین و دوباره به سوی تو

انبوه عاشقان تو با عشق در جستجوی تو

من بغض میکنم که هنوز لایق نگشته ام

نزدیک شوم به سایه ساری که دهد رنگ و بوی تو

--------------------------------

گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود

گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود

گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است

گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود

گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست

گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۱۵
سایه سار ادب

بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۱ ب.ظ

نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم

سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم

 

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست

هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم

 

بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد

مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم

 

بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا

مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم

 

روح ِ برخاسته از من ...! ته ِ این کوچه بایست

بیش از ایـــن دور شوی از بـدنـــم می میرم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۱
سایه سار ادب

ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﺁﺩﻣﻲ ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭیش

ﻧﮑﻦ ،ﺣﺘﻲ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ !

ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻴﻞ ﺑﺰﻧﻲ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ ﮐﺮﻡ ﺗﻮﺵ

ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻴﮑﻨﻲ

هرگز به کسی حسادت نکن بخاطر نعمتی که خدا به او داده ...

زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است ...

و غمگین مباش وقتی خداوند چیزی را از تو گرفت ...

زیرا تو نمی دانی خداوند چه چیزی را عوض آن به تو خواهد داد .

همیشه شاکر باش و بگو ...

شکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۰
سایه سار ادب

ﺑﮕﻮ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ب.ظ

ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ...

ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﺷﻌﺮ،

ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﯿﺎ ﺗﻮﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ ﺑﮕﻮ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۴
سایه سار ادب

شطرنج

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۲ ب.ظ

مهره ها را چید، سربازم عقب تر میرود

روسری سر کرده اما با گره ور می رود

اسب او با یک پرش از روی سربازان پرید

اسب من هم عاشقش شد بس که محشر می رود

با وزیرش مهره ها را پشت هم انداخت. بعد

با چه ترفندی سراغ شاه کشور می رود

رخ به رخ گشتیم، بعد از رفتن سربازها

محض بوسیدن نگاهی کن که با سر می رود

موقع شطرنج با من روسری سر کن عزیز

با سیاهی لشکرت یک شاه هم در می رود

مات لب هایت شدم ! ماتیک بازیگر نبود !

کیش و ماتم کرده بازی رو به آخر می رود

عاقبت هم با وجود باخت ها و برد ها

شاه من با شاه تو یک روز محضر میرود !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۲
سایه سار ادب

یک صدای ناز می‌خواهد دلم

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۱ ب.ظ

باز امشب یک صدای ناز می‌خواهد دلم

ربنای خسروی آواز می‌خواهد دلم

 

یکشب آتش در نیستانی فتاد ناظری

مرغ موسیقاییم، پرواز می‌خواهد دلم

 

آفتابم می‌زند آتش، کجایی سایه جان؟

شهریارم من٬ صبا٬ شهناز می‌خواهد دلم

 

آهی اندر سینه دارم تا برون آید زدل

چون کسایی و نی اش دمساز می‌خواهد دلم

 

با بنان و با بدیعی زاده و بانوقمر

شور دلکش٬ شعر سرکش باز می‌خواهد دلم

 

دل ویالون می‌زند امشب به ساز خویشتن

یاحقی می خواهد او٬ اعجاز می‌خواهد دلم🌸

 

«مجید پژمان»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۱
سایه سار ادب

خیلی قشنگه ،قافیه ها رو دقت کنید

.

.

 

کرده ام از دستِ ایـن فرهنگ، هنگ!

گشته از عشقت دلِ دلتنگ، تنگ

 

بعدِ «شیرین» شد تب «فرهاد»، حاد

(این خبر را مرکز امداد، داد !)

 

گفـت در پیشت شبی کفاش فاش:

هست گویا معبر خشخاش، خاش!

 

با عبورت می‏ شود جالیز، لیز

جعفری می‏ رقصد و گشنیز، نیز!

 

بـا نگاهت می ‏زند «عطار»، تار

«مولوی» غش کرده و «گلزار»، زار

 

می ‏شود در گردنت زنجیر، جیر

می ‏کُند در دست تو کفگیر، گیر

 

هر که بر اشعار من خندید، دید

می ‏شود با یادِ تو تبعید، عید!

 

کرد پیشت آدم سالوس، لوس

با تو شب‏ ها می‏ شود کابوس، بوس!

 

کیمیا کردی و شد شاغول، غول!!

با کلامت می‏ خورَد «شنگول»، گول!

 

وقت خشمت می‏ شود «تیمور»، مور

رفته «نادر» تا حد مقدور، دور!

 

چون به حرف آیی شود خاموش، موش

گفته‏ هایت را کند خرگوش، گوش!!

 

می‏ کُنی از بهر ما اندام، دام

پیش زلفت می‏ شود «خاخام»، خام

 

این خبر را می‏ زند نجار، جار:

هست در اطراف تو بسیار، یار

 

کاسه ‏ات را می ‏زند ابلیس، لیس

(هست بخش دوم ساندیس، دیس!!)

 

گشته‏ ام از دست استدلال، لال

رفته گویا از دل «خوشحال»، حال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۹
سایه سار ادب

نیروی درونت به تمامی انسان های پاک طینت متصل می شود

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۶ ب.ظ

هنگامی که برای انسان ها آرزوی سعادت می کنی، نیروی درونت به تمامی انسان های پاک طینت متصل می شود؛

و راهی می شوی برای عبور تمامی دعاهای خیری که از تمامی مردم فرستاده شده؛

وآن گاه انرژی دعاها، و برکت انسان های روی زمین؛

وارد زندگیت می شود!

برای هم دعای خیر کنیم.

آرزو می کنم که :  مــهر؛برکت؛عشق؛محبت؛ سلامتى  همنشین شما باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۶
سایه سار ادب

خاک ایران یکسر از دکتر پر است

هرکه دکتر نیست نانش آجر است

ملک ایران سرزمین دکتران

این‌قدر دکتر نباشد در جهان

شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک

کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک

عابران هر خیابان دکترند

دانه‌های برف و باران دکترند

هم وزیران هم مدیران دکترند

بیشتر از نصف ایران دکترند

هرکه پستی دارد اینجا دکتر است

دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است

هرکه شد محبوب از ما بهتران

هرکه شد منصوب بالا دکتر است

هرکه رد شد از در دانشکده

یا گرفته دکتری، یا دکتر است

شعر نو مدیون دکترها بوَد

تو ندانستی که نیما دکتر است؟

شاعر تیتراژهامان دکتر است

مجری اخبار سیما دکتر است

آن‌که مثل آفتاب نیمه‌شب

سر زد از صندوق آرا دکتر است

شاد باش ای دکتر آرای ما

دکترای جمله دانش‌های ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

دکترایت نخوت و ناموس ما

در جهانی که پر است از نابغه

دکتری چندان ندارد سابقه

بی‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری

سرزمین ماست مهد دکتری

خط‌مان وقتی شبیه میخ بود

ای‌بسا دکتر در آن تاریخ بود

این‌همه آدم که در عالم نبود

آدمی کم بود و دکتر کم نبود

من نگویم، شاعران فرموده‌اند

رخش و رستم هردو دکتر بوده‌اند

گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش

دکتری دارند ملا و خرش

شاعران از رودکی تا عنصری

بی‌گمان دارند هریک دکتری

شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت

آتشی در خیل دکتر می‌گرفت

عشق با دکتر نظامی قصه‌گو

عشق با دکتر سنایی رازجو

عارف شوریده دکتر مولوی

نام پایان‌نامه او مثنوی

حافظ و سعدی و خواجو دکترند

سروقدان لب جو دکترند

وحشی و اهلی و صائب دکترند

تاجر و دهقان و کاسب دکترند

عالمان را خود حدیثی دیگر است

حجت‌الاسلام دکتر بهتر است

بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست

بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست

عده‌ای مشغول دکترسازی‌اند

عده‌ای سرگرم دکتر‌بازی‌اند

 

اسماعیل امینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۴
سایه سار ادب

ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ.

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ

: ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…

ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …

ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …

ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ.

قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد!

اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد،

این ما هستیم که نباید با او بیفتیم ...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۱
سایه سار ادب

دانستنى در باره زبان فارسى

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۹ ب.ظ

زبان فارسى در ٢٩ کشور جهان صحبت میشود که در ریف ششم بعد از زبان اسپانیایى و پیش از زبان آلمانى (از نگاه شمار کشور هایی که در آنها  فارسى صحبت میکنند) رده بندى شده است.

 زبان فارسى زبان دوم کلاسیک جهان پس از زبان یونانى شناخته شده است که همه ویژگى هاى یک زبان کلاسیک را داراست. زبان هاى لاتین و سانسکریت در ردیف هاى سوم و چهارم آمده اند.

 فارسى از نظر شمار و تنوع متل (ضرب المثل)، در میان سه زبان اول جهان جاى دارد.

 زبان فارسی از نظر دامنه و تنوع واژه ها یکى از پر مایه ترین و بزرگترین زبان هاى جهان است . در کمتر زبانى فرهنگ لغاتى چون "دهخدا" در ١٨ جلد ویا فرهنگ "معین" در ٦ جلد دیده میشود.

 زبان فارسى توانایى ساختن "٢٢٥" میلیون واژه را دارد که در میان زبانهاى گیتى بى مانند است.

 زبان فارسی سیزدهمین زبان پرکاربرد در محتوای وب است.

 زبان فارسى یک سده از لاتین و دوازده  سده از انگلیسى جلوتر است.

 از ده شاعر برتر جهان پنج تن آن فارسى زبان هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۹
سایه سار ادب