سایه سار ادب

شاعران بدون پروانه

سایه سار ادب

شاعران بدون پروانه

سایه سار ادب

سلام ...
طی شد این عمر، تو دانی به چه سان
پوچ و بس تند، چنان باد دَمان
همه تقصیر من است، این که خودم میدانم
که نکردم فکری
که تامل ننمودم، روزی
ساعتی یا آنی
که چه سان میگذرد عمر گران؟
کودکی رفت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند: کنون تا بچه ست، بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش، فرصت خندیدن نیست
بایدش نالیدن
من نپرسیدم هیچ
که پس از این ز چه رو
نتوان خندیدن
هیچکس نیز نگفت: زندگی چیست؟ چرا می آئیم؟
بعد از این چند صباح، به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز نگفت
نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن باز نفهمیدم من، که چه سان عمر گذشت؟
لیک گفتند همه:
که جوان است هنوز، بگذارید جوانی بکند، بهره از عمر بَرَد، کام رانی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این نیز، بر او عمری هست
یک نفر بانگ برآورد که او
از هم اکنون باید فکر آینده کند
دیگری آوا داد: که چو فردا بشود، فکر فردا بکند
سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش، همچنین فردایش
با همه این احوال
من نپرسیدم هیچ
به چه سان دی بُگذشت؟
آن همه قدرت و نیروی عظیم، به چه ره مصرف گشت؟
نه تفکر، نه تعمق و نه اندیشه دَمی
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی
چه توانی که ز کف دادم مُفت
من نفهمدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
قدرت عهد شباب، میتوانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی، هیهات
آن کسانیکه نمیدانستند زندگی یعنی چه؟
رهنمایم بودند
عمرشان طی شد
بیهوده و بی ارزش و کار
و مرا میگفتند که چو آنان باشم
که چو آنان دائم، فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش
فکر ثروت باشم
فکر یک زندگی بی جنجال
فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت:
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگانی کردن، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
و صد افسوس که چون عمر گذشت، معنی اش فهمیدم

====================
پست الکترونیکی کاکوکولاک
cacocoolac@yahoo.com

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۰ تیر ۹۴، ۱۵:۵۵ - dooosti
    oky.good
  • ۲۰ تیر ۹۴، ۰۸:۵۲ - مــاهد ...
    احسنت
نویسندگان

زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم؟

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

بی فایده گفتیم خبرهای زیادی

 عشق است و مزین به هنرهای زیادی

 

بیچاره دل من که در این برزخ تردید

خورده ست به اما و اگرهای زیادی

==================

لبخند بزن دو چشم بارانی را

تجویز بکن نگاه درمانی را

 

یک شعله بخند تا به آتش بکشی

دانشکده ی علوم انسانی را 

 

حامد_عسکری

===============

زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم؟

 

که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم!

=======================

 می آیی و در " وا " می شود...

 

می روی و در " بسته " می شود...

 

می بینی؟؟حتی در هم "وابسته " می شود...

=======================

 نه ﺳﯿﺐ ﻧﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﮔﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭﺗﻮ

ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ

ﯾﮏ ﺳﻮﺀﺗﻔﺎﻫﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

====================

ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت

 

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

 

نجمه_زارع

========================

جمع کن ریشه ایمان دلم پاره شده است...

من ک تسبیح نبودم...

توچرا چرخاندی...

====================

یا دستِ رفاقت مده و دست نگهدار

یا تا تهِ خط،حرمت این دست، نگهدار!....

=======================

گویند نشان هردلی که لاله گون است

اشکی است که از دو دیده سرنگون است

این سیل خروشان غم آلوده که جاری است

ازنازکی  عاطفه ودرد درون است.

دکترمهدی محمدی.

===============

خواستم منکر عشقت بشوم ، فهمیدم

از ته قلب من اخبار موثق داری

 

" می شود فاش همه آن چه میان من و تو است "

که تو هم مثل خودم چشم دهن لق داری ...

========================

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۷
سایه سار ادب

وقتی که غزل هم صلواتی شده باشد

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ق.ظ

 

انگار غزل آب نباتی شده باشد

وقتی که دو تا لب قر و قاطی شده باشد

.

لب های تو با طعم انار است و دو چشمت

شیری ست ...که کم کم شکلاتی شده باشد

.

این طور نگاهم نکن ، انگار ندیدی !

شهری پی عشق تو دهاتی شده باشد

.

من با تو خوشم با نمد بر سر دوشم

بگذار که عالم کرواتی شده باشد

.

یک بار به من حق بده ، لب های کبودم

در لیقه ی موهات دواتی شده باشد

.

باید که غزل های مرا هم نشناسی !!

وقتی که غزل هم صلواتی شده باشد

 

حسین_زحمتکش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۶
سایه سار ادب

او همین جاست ، کنار من وتو،،،

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

تاخدا هست،،، کسی تنهانیست،،،

 من اگر گم شده ام،،، تو اگر خسته شدی،،،

درپس پرده ی اشک من وتو،،، مأمن گرم خداست،،،

 او همین جاست ، کنار من وتو،،،

سال ها منتظراست؛

 تابه سویش بدویم ازسرشوق،،،

 تا صدایش بزنیم ازسر عجز،،،

وبفهمیم که او مونس واقعی خلوت ماست....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۲
سایه سار ادب

کودکم کودک بمان، دنیا بزرگت میکند،

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ق.ظ

     درحوالی این دنیا

 

نه صادق، به زندگی هدایت شد

نه فروغ، از ناامیدی به امید رسید

و نه سهراب قایقی ساخت تا به شهر رویاهایش رسد

قلم و کاغذ کارشان بازیست با ذهن تا روزمان را به شب وماهش دلخوش کنند


کودکم کودک بمان، دنیا بزرگت میکند،

بره باشی یا نباشی، گرگ، گرگت میکند


کودکم کودک بمان دنیا مداد رنگی است

بهترین نقاش باشی، باز رنگت میکنند.


کودکم کودک بمان، دنیا دلت را میزند،

سخت بی رحم است، میدانم که سنگت میکنند. .....


اگر میخواهید خوشبخت باشید. .......

همان باشید که میخواهید. اگر دیگران آن را دوست ندارند.  بگذارید دوست نداشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۸
سایه سار ادب

آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط...

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۰ ق.ظ

از دوری تو غمین و نالان هستیم

وز کردۀ خود کمی پشیمان هستیم


اصلیت ما را تو اگر می پرسی

از کوفه ولی مقیم ایران هستیم!

 

 

هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم

این هفته فقط نیا عروسی داریم

 

از جور زمانه ما شکایت داریم

اندازۀ کوه و صخره حاجت داریم

 

ما مشکلمان گرانی و بیکاریست

آقا به نبودنت که عادت داریم...

 

ما قیمت روز ارز را می دانیم

معیار بهای بورس در تهرانیم

 

فعلا دو سه روزیست هوا پس شده است،

هر روز دعای عهد را می خوانیم

 

صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو

از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نگو

 

آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط...

از آنچه که ما دوست نداریم نگو! ْ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۰
سایه سار ادب

‏(ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ ‏)

ﺻﺒﺢ ﺍﻣﺮﻭﺯﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ : ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ !

ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ : ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺴﺎﺳﯽ ؛

ﺗﻦ ﻣﻦ ﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ، ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻟﻬﺎﺳﺖ،

ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺖ

ﮐﻪ ﺩﻋﺎﯾﻢ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻋﺎﺷﺎﻥ ﮔﻮﯾﻢ،

ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭﺩﻝ ﻣﻦ ، ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﻦ !...

ﺻﺎﻓﻰ ﺁﺏ ﻣﺮﺍ ﻳﺎﺩﺗﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،ﺭﻓﻴﻖ !

ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺳﺒﺰ،  ﻟﺒﺖ ﺳﺮﺥ،  ﭼﺮﺍﻏﺖ ﺭﻭﺷﻦ !

ﭼﺮﺥ ﺭﻭﺯﻳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭼﺮﺧﺎﻥ !

ﻧﻔﺴﺖ ﺩﺍﻍ، ﺗﻨﺖ ﮔﺮﻡ،  ﺩﻋﺎﻳﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۶
سایه سار ادب

عقیق و شیشه و اینه و مرمر نخواهد شد...

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۳ ق.ظ

خدا وقتی نخواهد؛ عمر دنیا سر نخواهد شد...

 

گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد...

 

و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد...

و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد...

 

خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران، 

گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد...

 

و کرم کوچکی... پروانه ای زیبا... و کوهی سخت... 

عقیق و شیشه و اینه و مرمر نخواهد شد...

 

خدا وقتی بخواهد می شود وقتی نخواهد نه...

گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد..


خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می شود ممکن...

 

ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۳
سایه سار ادب

مهربانا! مهربانی را که تعلیم تو کرد؟‌

 

ای نسیم!‌ این گلفشانی را که تعلیم تو کرد؟‌

 

مهربانی گر نباشد زندگی پژمردگی است

 

راه و رسم زندگانی را که تعلیم تو کرد؟‌

 

گر زبان عشق باشد همزبانی همدلی است

 

این زبان باستانی را که تعلیم تو کرد؟‌

 

از تو رمز عشق و راز عاشقی آموختیم

 

راز و رمز این معانی را که تعلیم تو کرد؟‌

 

با تو پیمودیم راه خاک تا افلاک را

 

راه‌های آسمانی را که تعلیم تو کرد؟‌

 

می‌دمد در باغ حسنت دم‌به‌دم گل‌های ناز

 

باغبانا باغبانی را که تعلیم تو کرد؟‌

 

در جواب هرچه پرسیدم تبسم کرد و گفت:

 

عادل! این شیرین‌زبانی را که تعلیم تو کرد

غزلی از حداد عادل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۰
سایه سار ادب

استاد شهریار نامه ای دریافت می کند که روی پاکت یا داخل آن نشانی از فرستنده اش نبود…


“شهریار عکست را در مجله ای دیدم خیلی شکسته شده ای، سخت متاثر شدم. گفتم: خدای من این چهره ی دلداه ی من است؟

این همان شهریار است؟ این قیافه ی نجیب و دوست داشتنی دانشجوی چهل سال پیش مدرسه دار الفنون است؟

نه من خواب می بینم. سخت اشک ریختم

 

و روز بعد استاد پاسخ نامه دوست جوانیش را که پری خطاب می کرد چنین سرود:

 

“پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری/

وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری/


هر چه عاشق پیر تر عشقش جوانتر ای عجب/

دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری/


پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تهی/

با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری/


هر کتاب تازه ای کز ناز داری خود بخوان/

من حریفی کهنه ام درسم روان است ای پری/


یاد ایامی که دل ها بود لبریز امید/

آن اوان هم عمر بود این هم اوان است ای پری/


روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت/

نوشدارویش، هنوز از پی دوان است ای پری

 

   شهریار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۷
سایه سار ادب

غرق سازم بر لبانت ب و واو و سین و ه

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۱ ق.ظ

ای به بالا چون صنوبر ای به رخ چون میم و ه

زلف داری همچو عنبر ،لب چو شین و کاف و ر

 

 

آفتاب عاشقانی ماهــــــــــــــتاب دلبران

قبله آزاده گانــــــــــــــــی ای صنم با ر و خ

 

 

در میان ر و خ انــــــــــــــــدر کشیده میم و ه

ای صنم من دردمــــــندم تن گرفته ت و ب

 

 

ت و ب آمـــــــــــد نگار من مرا در عشق تو

داروی دردم تــــــــــــو داری در میان لام و ب

 

 

لام و ب بر لام و ب بنــــــــهاده باشد تا سحر

میم و ی در پیش باشد بســــــته باشد دال و ر

 

 

ای نگارا گر تو ما را یک شـــبی مهمان کنی

غرق سازم بر لبانت ب و واو و سین و ه

 

 

تا بیا خوشحال باشیم آن زمان خواهیم گفت

اندرین دنــــــــــــیا که دیده ب و ه و شین و ت

 

 

هر که ما را با تــــــــــو یکدم شاد نتواند بدید

باد بر جانش همــــــــــــــیشه خ و نون و جیم و ر

 

 

ای نگارا گر بخـــــــــــــــندی قند ریزد از لبت

بشکفد در ماه بهمــــــــــــــــــن ل الف با لام و ه

 

 

شاعران بسیار گفتند شعر هـــــــــای با نمک

کس نگفــــــــــــــته شعر همچون سین و عین و دال و ی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۱
سایه سار ادب

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.صلوات

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ق.ظ

محراب لحظه های دعایت چه دیدنیست...

 

قرآن بخوان چقدر صدایت شنیدنیست...

 

آقا بگو قرار شما با خدا کی است؟...

 

آیا حیات ما به زمانت رسیدنیست؟...

 

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.صلوات

==========================

میگن دعا،دسته جمعیش قشنگه،،،،،


اللهی هیچ دلی تنگ نباشه

هیچ کسی مریض یامریضدارنباشه

اللهی هیچ کسی محتاج نباشه

اللهی شفای جسم وروح وفکر،عطاکن

اللهی کسی شرمنده نباشه

اللهی شرف وانسانیت روسرمبدأتمام خواسته هایمان قرارده

اللهی ازتکبروغروروسوء ظن ونفرت وکینه دورمان کن

اللهی کلاممان به دروغ،آلوده نباشد

واللهی دوستان خوبم همیشه شادباشندوخوشبخت،،،،،،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۵
سایه سار ادب

ماموریت ما در زندگی

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۳ ق.ظ

" پروفسور حسابی "

 زنده بودن حرکتی است افقی از گهواره تا گور ......

اما زندگی کردن حرکتی است عمودی  از فرش تا عرش......

زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست.

ماموریت ما در زندگی

 "بی مشکل زیستن " نیست  "با انگیزه زیستن " است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۳
سایه سار ادب

اشعار طنزی که در ادامه خواهید خواند

ابتدا توسط خانم نــاهــیــد نــوری سروده شده و سپس جوابیه ای زیبا از نــادر جــدیــدی برای آن نوشته شده 

 

نـــاهـــیـــد نـــوری :

 

به نام خدایی که زن آفرید  /  حکیمانه امثال من آفرید

 

خدایی که اول تو را از لجن /  و بعداً مرا از لجن آفرید !

 

برای من انواع گیسو و موی   /  برای تو قدری چمن آفرید !

 

مرا شکل طاووس کرد و تو را  /  شبیه بز و کرگدن آفرید !

 

به نام خدایی که اعجاز کرد  /   مرا مثل آهو ختن آفرید

 

تورا روز اول به همراه من  / رها در بهشت عدن آفرید

 

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

 

خدایی که زیر سبیل شما   / بلندگو به جای دهن آفرید !

 

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود  / مرا خانه داری خفن آفرید

 

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب  / شراره ، پری ، نسترن آفرید

 

برای من اما فقط یک نفر   /  "براد پیت من" را" حَسَنْ" آفرید !

 

برایم لباس عروسی کشید    /   و عمری مرا در کفن آفرید

 

به نام خدایی که سهم تو را  /  مساوی تر از سهم من آفرید

 

پـاسـخ از نـــادر جـــدیـــدی :

 

به ‌نام خداوند مرد آفرین  / که بر حسن صنعش هزار آفرین

 

خدایی که از گِل مرا خلق کرد   / چنین عاقل و بالغ و نازنین

 

خدایی که مردی چو من آفرید  /  و شد نام وی احسن‌الخالقین

 

پس از آفرینش به من هدیه داد   / مکانی درون بهشت برین

 

خدایی که از بس مرا خوب ساخت   / ندارم نیازی به لاک، همچنین

 

رژ و ریمل و خط چشم و کرم    /  تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین

 

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست   /  نه کار پزشک و پروتز، همین !

 

نداده مرا عشوه و مکر و ناز   /  نداده دم مشک من اشک و فین!

 

مرا ساده و بی‌ریا آفرید   /  جدا از حسادت، بی‌خشم و کین

 

زنی از همین سادگی سود برد   / به من گفت از آن سیب قرمز بچین

 

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت   /  و دادم به او سیب چون انگبین

 

چو وارد نبودم به دوز و کلک   /  من افتادم از آسمان بر زمین

 

و البته در این مرا پند بود   /  که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

 

تو حرف زنان را از آن گوش گیر  /  و بیرون بده حرفشان را از این

 

که زن از همان بدو پیدایش‌ات   /  نشسته مداوم تو را در کمین 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۱
سایه سار ادب

ﺣﺮﻑ ِ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ق.ظ

ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺣﺮﻑ ِ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

ﻏﯿﺮ ِ ﻧﺎﻣﺖ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﻫﺮ ﺗﮑﻠــــــﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﻣﺮﺟﻊ ِ ﺗﻘﻠﯿﺪ ِ ﻣﻦ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ

ﺍﻗﺘــﺪﺍ ﺑﺮ ﺣﻮﺯﻩ ﯼ ِ ﻋﻠﻤﯿﻪ ﯼ ِ ﻗﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﻏﯿﺮ ِ ﻟﺒﺨﻨﺪ ِ ﮊﮐﻮﻧﺪﺕ ﮐﻪ ﻣﺮﺍﻣﺶ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺳﺖ

ﻋﺸﻖ ﻓﺘﻮﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻟﺐ ﺗﺒﺴﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﻧﺎﻣﺖ ﺍﻗﯿﺎﻧـــــﻮﺱ ِ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻗﻠﯿﻢ ِ ﺗﻮ

ﻣﻮﺝ ﻣﻮﺝ ِ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻼﻃﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﻣﻮﯼ ِ ﺗﻮ، ﺍﺑﺮﻭﯼ ِ ﺗﻮ ﺭﻣﺎﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﺴـــﺘﻪ ﮐﺮﺩ

ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ِ ﺗﻮ ﻃﻠﺴﻢ ِ ﻣﺎﺭ ﻭ ﮐﮋﺩﻡ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﺳﺎﻗﻪ ﺗﺮﺩ ِ ﺧﻮﺷﻪ ﮔﯿﺴــﻮﯼ ِ ﻗﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻃﻼ !

ﺗﺎ ﺗﻮ ﺯﺭﯾﻦ ﺑﺎﻑ ِ ﺷﻌﺮﯼ ﮐﺸﺖ ِ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﻋﺎﺷﻖ ِ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮑﻦ

ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ِ ﺗﺮﺣﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﮐﻌﺒﻪ ﺍﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺕ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ

ﮔﺮﭼﻪ ﺁﯾﯿﻦ ِ ﻃﻮﺍﻑ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ِ ﻫﺸﺘﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﻻ "ﺍﻻﻫـــــــــــﻪ ﻧﺎﺯ" ﺍﻻ ﻧﺎﺯ ِ ﺗﻮ

ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ِ ﺑﻨﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﺠﺴﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

.

ﻣﻦ ﻏﺮﻭﺭﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺍﻡ ﺳﻮﯼ ِ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ ﻧﻤﺎﺯ

ﭼﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺁﺏ ﮐﺮﺩﯼ ﭘﺲ ﺗﯿﻤﻢ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۶
سایه سار ادب

گور بابای مردسالاری!

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۲ ق.ظ

خبر مرگم عاشقت شده ام، وسط این همه گرفتاری

 

حرف حرف تواست بعد از این،گور بابای مردسالاری! 

 

 

گوربابای هرچه غیر از تو! گور بابای هرچه غیر از شعر 

 

من خودم با خودم گلاویزم بین این شاعران سیگاری! 

 

 

نه سیاهم شبیه بعضی ها، نه سپیدم شبیه بعضیها

 

نه از آن شاعران روشنفکر، نه ازآن شاعران درباری 

 

 

به جهنم که نسل سوخته ایم، به جهنم که زندگی سخت است 

 

میتواند زمین بهشت شود، تو اگر پا به شهر بگذاری....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۷:۴۲
سایه سار ادب

نه که یک بار، چه بسیار ، الهی العفو

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ق.ظ

 من کیم؟ عبد گنه کار ، الهی العفو

من کیم؟ بنده ی سربار ، الهی العفو

 

منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست

نه که یک بار، چه بسیار ، الهی العفو

 

نفس من ول کُنِ من نیست! خدایا چه کنم؟

خسته ام زین همه آزار، الهی العفو

 

با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو

چیده شد این همه دیوار ، الهی العفو

 

من زمین خورده ام و آمده ام توبه کنم

با چنین وضع اسفبار ، الهی العفو

 

بزنی یا نزنی، مال تواَم جان علی

پس بیا رحم کن این بار  الهی العفو

 

چیزی از سوختن من که نصیبت نشود

پس نجاتم بده از نار، الهی العفو

 

مهربانی کن و این بار مرا نیز ببخش

ذوالکرم...حضرت غفّار...الهی العفو

 

زیر چتر کرمت آمده ام ربّ کریم

با علی ـ حیدر کرّار ـ الهی العفو

 

ای خدای علی و فاطمه! ای رحمت محض!

می زنم در همه جا جار ، الهی العفو

 

ذکر من بعد سلامی به حسین بن علی

می شود لحظه ی افطار... الهی العفو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۷:۳۹
سایه سار ادب

با بوسه درمانت کنم

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ق.ظ

با من بیا زیبای من! تا عشق مهمانت کنم

دردی اگر داری بگو با بوسه درمانت کنم

.

آرامشت را بیخیال... امشب به ساز من برقص!

پاسخ بگو، پلکی بزن، تا مست و حیرانت کنم

.

بنشین فقط حرفی بزن حتی به نرخ عمر من

جانم فدایت! خنده کن تا ماه ارزانت کنم .


ترسوترین ترسای من قید قوانین را بزن

همراه شو تا آشنا با شیخ صنعانت کنم!

.

سیاره ی زیبای من دور تو گردش می کنم

خواهی تو را زیباترین کیوان کیهانت کنم؟

.

اسطوره ی مهر و وفا بی شک تو هستی خوب من

با من بمان تا سر تر از تاریخ یونانت کنم

.

در حسرت این لحظه ها یعقوب دیدارت شدم

حالا که هستی صبر کن تا عشق مهمانت کنم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۷:۳۵
سایه سار ادب

خـــــنده هایت بت پرستم می کند

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

عشوه هایت مست مستم می کند

خـــــنده هایت بت پرستم می کند

 

حرف هایت بوی باران می دهد

آرزوهای مرا جـــــــــان می دهد

 

چــشم هایت جام لبریز از شراب

می برد از دل قرار و صبر و تاب

 

برق چشمت شعله فانوس عشق

آه تـو طوفان اقیانوس عــــشـــق

 

با تو هر شب غرق رویا می شوم

هـــمچو قطره محو دریا می شوم

 

در نــــگاهت حـــرف های صـد کتاب

شوق وصلت می برد از دیده خواب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۷:۳۳
سایه سار ادب

ﺷﺮﻑ ﺣﻀﻮﺭ

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﺳﺒﺰﻭﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﻋﻼﻣﻪ ﺑﺤﺮﺍﻟﻌﻠﻮﻡ ﺑﻪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺣﺎﺝ ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻮﻫﺎﺏ ﻣﺸﯿﺮ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻘﯽ ﺗﺮﺑﺘﯽ ﻓﯿﺾ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﺣﺎﺝ ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯿﻨﻘﯽ ﻧﺮﺍﻗﯽ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﻣﻠﮏ ﺍﻟﻤﺘﮑﻠﻤﯿﻦ، ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺣﺎﺝ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴﻦ ﻧﺠﻔﯽ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﻣﺮﺷﺪﺍﻟﻤﺘﮑﻠﻤﯿﻦ ﺷﺮﻑ ﺣﻀﻮﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ، 

اماﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻫﻤﮕﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺪ.

========================

ﺳﻠﻄﻪ ﮔﺮی  ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻪ ﺧﻮﺭﯼ؟ !ﮔﻔﺖ : ﮔﻮﺷﺖ ﻣﻠﺖ ... ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻪ ﻧﻮﺷﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﻥ ﻣﻠﺖ ! ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻪ ﭘﻮﺷﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺖ ﻣﻠﺖ ! ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ؟ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺟﻬﻞ ﻣﻠﺖ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﺯ ﺟﻬﻞ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻣﯽ ﻛﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ای ﻃﻼﺋﯽ به نام مقدسات ! ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻭ ﭼﯿﺴﺖ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺁﻥ ﺟﻌﺒﻪ ؟ ! ﮔﻔﺖ : ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ

=========================

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۷:۳۰
سایه سار ادب

فرمان بدهد،از در دیوار بجوشیم!

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۰ ق.ظ

تقصیر شما نه،به شما یاد ندادند

آن عده که جز غم به دل شاد ندادند

 

افسار به فرزانه ی دیوانه سپردند

فرصت به رجزخوانی بیگانه سپردند

 

جز شاخه ی بی برگ و ثمر بیش نبودند

در وقت ثمر زخم تبر بیش نبودند

 

هر قدر نشستیم که سودی برسانند

هر بار ضرر پشت ضرر بیش نبودند

 

اینجا زصلابت همه هم شانه ی سروند

چون بید – که تا کرده کمر – بیش نبودند

 

هر بار که در مسند اوتاد نشستند

جز فتنه ی آشوب و شرر بیش نبودند

 

درخواب و خیال اند که در باور خویش اند

هم کاهن این معبد و هم کافر خویش اند!

 

یک عده زبیرند که از خاطره بردند

هم رزم عمو زاده ی پیغمبر خویش اند

.

کوه ایم،که هر چند پر از درد ،خموشیم

رودیم که در سینه پر از جوش و خروشیم

 

در دفع بلا ،پرتو خورشید ولایت

فرمان بدهد،از در دیوار بجوشیم!

سید محمد غاضی...شیراز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۰
سایه سار ادب

بهترین واژه همان"لبخند"است

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۸ ق.ظ

کاش می شد که کسی می آمد.......

باور تیره ی ما را می شست!!

و به ما می فهماند... !!!

دل ما منزل تاریکی نیست!

""اخم"" بر چهره بسی نازیباست !

بهترین واژه همان"لبخند"است

که زلبهای همه دور شده ست!

کاش می شد!!!

که به انگشت، نخی می بستیم!

تا فراموش نگردد که هنوز ....

""انسانیم""

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۸
سایه سار ادب

من زمستانم و از کاپشنت می ترسم

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۷ ق.ظ

من ازاین فاصله تالمسِ تنت می ترسم

از همین رفتنِ بی آمدنت می ترسم

 

هُرمِ نزدیک شدن تاتومرا می خواند

من زمستانم و از کاپشنت می ترسم

 

تا تواز محوِتماشاشدنم بیزاری

خب من ازلحظه ی زیباشدنت می ترسم

 

تاسحرآمَدنت هرشبِ این تنهایی

ازهوایی شدنِ پیرهنت می ترسم

 

آنقدرنه که به من گفتی وطردم کردی

به خدا ازحرکاتِ دهنت می ترسم

 

همه ی عمرگرفتارِتو هستم اما

ازهمین پاسخِ دندان شکنت می ترسم

 

من هنوزم شبِ بی حوصلگی باورکن

ازفراموش شدن دروطنت می ترسم

شاعر:

امیر_پویا_رشیدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۷
سایه سار ادب

تاری از موی تورا من به هزاران ندهم

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ

نفس گرم تورامن به هزاران ندهم 

 یک دم ازبوی خوشت رابه گلستان ندهم  

  

غزل خوب من ای شهره آفاق دلم 

 تاری از موی تورا من به هزاران ندهم  

  

نم نمک اشک زلالی که زشوقت دارم

 این صفارابه گل وچشمه و باران ندهم


 بهترین برک طراوت همه شادی وشور 

 خانه ی دیده ودل رابه غریبان ندهم  

   

همه شوق من آن است که دردامن تو 

 خون دل خوردن خودرابه نگاران ندهم .

(دکترمهدی محمدی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۳
سایه سار ادب

سینه میزنیم در غم تو از قدیم ها

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۱ ق.ظ

محتاج سفره ات همه حتی کریم ها

خوردند دانه از کرمت یا کریم ها

 

هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما

مستانه می وزد به دل ما نسیم ها

 

مست است دل ز عهد الست و بربکم

ما سینه میزنیم در غم تو از قدیم ها

 

از قبر بی ضریح تو خورشید می دمد

ای جان فدای غربت کویت کلیم ها

 

بر خاک قبر تو همه تعظیم می کنند

بنگر دمی به قامت قامت دو نیم ها

 

با صادق است و باقر و سجاد هم جوار

یا مجتبی بقیع تو باشد حریم ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۱
سایه سار ادب

متنی زیبا از پرفسور سمیعی

 

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.

همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

 

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

 

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۹
سایه سار ادب

پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

روزی که ارغوان به تو نفروخت گلفروش

پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

 

از یاد بردن غم عالم میسر است

اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

 

گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری

کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش

 

چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است

در شور نیز ناله ما می رسد به گوش

 

آتش بزن به سینه آتش گرفته ام

آتش گرفته را مگر آتش کند خموش ..

 

 

{ فاضل نظری }

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۷
سایه سار ادب

برسرداری ولی منصورباش !

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ

خلوت شب بود ومن لبریز غم        بی شکیب از دفتر ومشق وقلم 

  غرق درامواجی از درد نهان        دل پریش ازغصه های بی کران 

  طفل اشکم نم نمک فریاد کرد        یادی از منظومه فرهاد کرد 

 یادمجنون کرد واز لیلا نوشت       درد پنهان مرا پیدا نوشت            

گفتمش ای  ساده چون آینه باش    قصه شمع وگل و پروانه باش...

جرعه نه ! دریای موجی بیکران   غنچه  نه ! یک باغ سبزاز دلبران  

ازچه در خودمانده ای؟ باش       هرکجاهستی دراوج اوج باش 

از زمین تا آسمان پروازکن        آشیان درآسمان چون بازکن  

باامیدت رنک شب را روزکن       روزهای زرد را نوروزکن  

لاله و آلاله رالبخند باش           دردوبیتی وغزل دلبند باش   

ظلمت شب را سراسرنورباش     برسرداری ولی منصورباش !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۶
سایه سار ادب

ﺗﻮ ﻏﻠﻂ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺒﺮﯼ ،

ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﺒﺮﯼ ،


ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﻣﻦ ِ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ،

ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺍ ﺑﺒﺮﯼ ،


ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺍﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﮐﻨﯽ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ؟

ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ مثلا ﺷﻬﺮﺕ ﻟﯿﻼ ﺑﺒﺮﯼ ؟


ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍصلا ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ؟

ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺒﺮﯼ ؟


ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﻡ ﭘﯿﮏ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺩﺕ !

ﺁﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯼ !


ﮐﺒﮏ ﮐﻮﻫﯽ ﺧﺮﺍﻣﺎﻥ ، ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺖ ﺑﺘﻤﺮﮒ !

ﻫﯽ ﻧﺨﻮﺍﻩ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺻﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺒﺮﯼ ،


ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ِ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ !

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﻠﮏ ﻧﺒﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﺒﺮﯼ !


ﻟﻌﻨﺘﯽ ، ﻋﻤﺮ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺁﻭﺭﺩﻡ ؟

ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺒﺮﯼ ؟


ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ، ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻢ ﺷﻮ !

ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﺮﯼ ﯾﺎ ﺑﺒﺮی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۹
سایه سار ادب

دعا " بارالها " زمین تنگ است و آسمان دلتنگ

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ق.ظ

" خداوندا "

 

برگ در هنگام زوال می افتد و میوه به هنگام کمال

اگر قرار بر رفتن است میوه ام گردان و بعد ببر


 

" بارالها " زمین تنگ است و آسمان دلتنگ

بر من خرده نگیر اگر نالانم... من هنوز رسم عاشقی نمی دانم


 

" بارالها " به دل نگیر اگر گاهی "زبانم " ازشکرت باز می ایستد

تقصیری ندارد قاصر است کم میآورد دربرابر بزرگی ات....

لکنت می گیرد واژه هایم در برابرت! در دلم اما همیشه ذکر خیرت جاریست

من برای بندگی تو هزار و یک دلیل می خواهم

اما تو بی چون و چرا برایم " خدایی " میکنی....

امکان ندارد که کسی چراغی برای دیگران  روشن کند و خودش در تاریکی بماند...


خدایا : پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم ، 

امیدم به توست ، پس بی آنکه  نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنى،

 رحمتت را بر همه کسانیکه  برایم عزیزند جاری کن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۷
سایه سار ادب

اسم؟فامیل؟:«بزدلِ ترسو»

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 اسم؟فامیل؟:«بزدلِ ترسو»

بنده یک عقل منجمد هستم

این مهم نیست من کی ام؛اصلاً

به جهنم که منتقد هستم!

 

این مهم نیست من کی ام،بالفرز

اسم من شاقُلام یا حسن است

آنچه که هائض(!) احمیت است

بیثوادیِ آشکارِ من است

 

بیسوادم شبیه مردی که

از شعار «امید» می نالد

مانده ام من!عجیب دنیاییست

قفل هم از «کلید» می نالد!

 

مشکل من که مال دنیا نیست

گور بابای پول و ارز و دلار

ماه بهمن تورمش صفر است

طبق آمارِ «مرکز آمار»

 

گله ای نیست، هرچه من دیدم

تاکنون خوبی و خوشی بوده است

مشکلی هم اگر که میبینید

همه تقصیر شخصِ«محمود» است

 

مشکل اقتصاد ، محمود است

عامل تند باد، محمود است

یا بقول جناب بعضی ها

اصلا ام الفساد ، محمود است!

 

عده ای جرمشان مسلّم شد

مثل این «م.ر» که زندانیست

عده ای نیز پشتشان گرم است!؟

_بُردن اسمشان مُیَسّر نیست_!!!] 


آی مردم!چقدر بی صبرید

انتظاراتتان همه بیجاست

بگذارید بگذرد «۱۰۰روز»

درسبد هایتان پر از کالاست

 

الغرض؛کارو بار این دولت

تازه روی روال افتاده

ای که دلواپسی!رعایت کن

عقل سالم خدا به تو داده!!! 


اقتصاد و سیاست وفرهنگ

همه ی مشکلات_ازاین دست_

بلکه حتی «هوای خوزستان»

همه گیرِ توافق ژنو است!

 

رفع هرگونه «کینه»و«تحریم»

این توافق رسالتش این است

رفع تحریم هم اگر نشود

لااقل رفع کینه تضمین است

 

اینهمه دشمنی دلیلش چیست؟!

میتوان اعتماد سازی کرد

میتوان با مذاکره حتی

دشمنان را ز خویش راضی کرد

 

این توافق هرآنچه که باشد

در حصولش شتاب باید کرد

چاره ای نیست،چونکه بالاخره

«کدخدا» را مجاب باید کرد ... 


خسته ام مثل دیپلماتی که

کارِ صبح وشبش مذاکره است

مثل یک شاعرِ خیالاتی

که درون دلش مشاعره است

 

دوستان، مخلصِ کلام اینکه:

هر کسی مردِ حکمرانی نیست!

من در این چند سال فهمیدم

همه چی به «حقوقدانی» نیست!

 

پ ن: شاعرش را نمی شناسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۱
سایه سار ادب